درخت در نقاشیهای موندریان شخصیت دارد و ردّ تحول نقاشیاش را میتوان در درختهای او نیز مشاهده کرد: از درختهایی دریافتگرانه که با اذهان عینیگرای ما سازگارند، به رنگ سبز، بر بستری باورپذیر، و گاه در قامت درختی متمایز و چشمگیر که برایمان آشناست؛ تا درختهایی که با دنیای ما قرابتی ندارند؛ درختهایی شورشی که جز در رویا نمیتوان دید؛ درختهایی در سبک فوویسم، که بیمحابا رنگهایی تند و زمخت و نامتعارف بر خود دارند و در بستری غریب روییدهاند. موندریان اما در شاخصترین اثر خود از رنگ نیز عبور کرده است. آخرین نقاشی این مجموعه "درخت خاکستری" است؛ درختی خاکستری، در یکپارچگی با بستری خاکستری. گویا موندریان برای کشیدن درخت دیگر نه به رنگهای آشنا و زمینهی باورپذیر نیاز دارد، نه به شوریدن علیه آنها. او درخت خود را آفریده است. درخت موندریان هویتش را نه از همدستی با جهان واقع میگیرد و نه از ضدیت با آن.
✍در شرح ویدیو: پابلو پیکاسو عبارت مشهوری دارد: "من در سراسر زندگیام کوشیدم یاد بگیرم که همچون یک کودک نقاشی کنم." این خودنگارهها بر اساس این جملهی پیکاسو، به ترتیب تاریخ اثر، گردآوری شدهاند. کنار هم چیدن این خودنگارهها، از ۱۵ سالگی تا ۹۰ سالگی، سیر مشخصی را نشان میدهد: از نقاشی کلاسیک فیگوراتیو تا طرحهایی پریمیتیو، با خطوطی ساده، اما روشن و استوار. تاریخ خودنگارهها نشان میدهد که پیکاسو هرچه پیرتر شده، بیشتر خودش را نقاشی کرده و چهار طرح آخر را در آخرین سال زندگیاش یعنی ۹۰ سالگی کشیده است. گویا با نزدیک شدن به مرگ، قصد داشته بداند که چقدر به گفتهاش عمل کرده و به اصالتی که آرزویش را داشته، نزدیک شده است.