در این سرما و باران یار خوشتر نگار اندر کنار و عشق در سر نگار اندر کنار و چون نگاری لطیف و خوب و چست و تازه و تر در این سرما به کوی او گریزیم که مانندش نزاید کس ز مادر در این برف آن لبان او ببوسیم که دل را تازه دارد برف و شکر مرا طاقت نماند از دست رفتم مرا بردند و آوردند دیگر خیال او چو ناگه در دل آید دل از جا میرود الله اکبر