سالهاست به چرایی وضعیتی که اکنون در جامعه ایرانی از نظر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تجربه میکنیم، اندیشیده و به چگونگی برون رفت از این وضعیت نیز پرداخته شده است.
اندیشمندان بسیاری به بنیادین بودن ساحت اندیشه ورزی و تاثیر آن در آنچه به عنوان یک پدیده، چه بصورت ساده و چه پیچیده، دیده میشود؛ اشاره کرده اند. اما اساسیترین مشکل در تجربه زیسته ی ایرانیان، در شرایطی که امکان ظهور و حضور جامعه مدنی و تشکلهای سیاسی وجود ندارد، جایگزینی و درهم آمیختگی آنچه در عرصه ی هنر، ورزش و ... معنا دارد و از آن تحت عنوان سلبریتی نام برده میشود؛ در عرصه سیاست است. عرصه سیاست که میبایست مبتنی بر دانش؛ به عنوان بنیاد تصمیمگیریها باشد و بر خرد جمعی به عنوان بهترین روش برای اجرای آنچه شایسته است، استوار گردد؛ با خود محوری کسانی که خود را در عرصه ی سیاست، سلبریتی میدانند، سازگاری ندارد . نشناختن شأن و جایگاه امور در بستر تعریف شده و در هم آمیختن خویشکاری های گوناگون، امور را از قدر، ارزش و منزلت خویش، تهی میکند و در عین حال جای را برای فریب کاری کسانی که در شرایط پر ابهام و فریبنده میتوانند زیست کنند باز میکند.
مسئولیت ما ایرانیان در ارتباط با وضعیتی که در آن قرار گرفتهایم چیست؟ 《اگر مردم شخصیتی را در مقام راهبر اعتراضات بر گزینند، آیا با این انتخاب، به سمت هژمونی، تک صدایی، عدم تکثر، فرد گرایی و در نهایت دیکتاتوری، خواهند رفت؟!》