#مقصد بهانه است
#رفتن ،رسيدن است ...
پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی
میدانست که همیشه جز اندکی از بسیار نخواهد رفت.
آهسته آهسته
میخزید، دشوار و کُند؛
و دورها همیشه دور بود.
سنگپشت تقدیرش را دوست
نمیداشت و آن را اجباری بر
دوش
میکشید.
#پرندهای در آسمان پر زد، سبک؛
و سنگپشت رو به خدا کرد و گفت:
این
#عدل نیست،
این عدل نیست!
کاش پُشتم را این همه سنگین نمیکردی.
من هیچگاه نمیرسم، هیچگاه و در لاک سنگی خود خزید، به نیت ناامیدی.
خدا سنگپشت را از روی زمین بلند کرد
زمین را نشانش داد کُرهای کوچک بود و گفت:
#نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد.
#هیچکس_نمیرسد.
#رسیدن_در_کار_نیست.
فقط رفتن است.
حتی اگر اندکی.
و هر بار که
میروی، رسیدهای.
باور کن آنچه بر
دوش توست،
تنها لاکی سنگی نیست،
#تو_پارهای_از_هستی_را_بر #دوش_میکشی؛
#پارهای_از_مرا.
#خدا سنگپشت را بر
#زمین گذاشت.
دیگر نه بارش چندان سنگین بود
و نه راهها چندان دور.
#سنگ_پشت به راه افتاد و گفت:
رفتن، حتی اگر اندکی و پارهای از او (حقیقت) را با
#عشق بر
دوش
می کشید.
🦋برمــ
🌾ــدارخـــ
🥀ــــرد
🦋@hami121 ❣🕊