💎 بسم الله الرحمن الرحیم
🌸 داستانهای آموزنده
✅ علي عليه السلام و يتيمان
✏ روزي حضرت علي عليه السلام مشاهده نمود زني مشك آبي به دوش گرفته و مي رود. مشك آب را از او گرفت و به مقصد رساند؛ ضمنا از وضع او پرسش نمود.
👈 زن گفت:
علي بن ابي طالب همسرم را به ماموريت فرستاد و او كشته شد و حال چند كودك يتيم برايم مانده و قدرت اداره زندگي آنان را ندارم.
👈 احتياج وادارم كرده كه براي مردم خدمتكاري كنم.
😔 علي عليه السلام برگشت و آن شب را با ناراحتي گذراند. صبح زنبيل طعامي با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد.
👈 بين راه، كساني از علي عليه السلام درخواست مي كردند زنبيل را بدهيد ما حمل كنيم.
🚨 حضرت مي فرمود:
💎 روز قيامت اعمال مرا چه كسي به دوش مي گيرد؟
👈 به خانه آن زن رسيد و در زد. زن پرسيد:
- كيست؟
👈👈 حضرت جواب دادند:
كسي كه ديروز تو را كمك كرد و مشك آب را به خانه تو رساند، براي كودكانت طعامي آورده، در را باز كن!
✅ زن در را باز كرد و گفت:
- خداوند از تو راضي شود و بين من و علي بن ابي طالب خودش حكم كند.
👈 حضرت وارد شد، به زن فرمود:
- نان مي پزي يا از كودكانت نگهداري مي كني؟
👈 زن گفت:
- من در پختن نان تواناترم، شما كودكان مرا نگهدار!
👈 زن آرد را خمير نمود. علي عليه السلام گوشتي را كه همراه آورده بود كباب مي كرد و با خرما به دهان بچه ها مي گذاشت.
😔😔😔 با مهر و محبت پدرانه اي لقمه بر دهان كودكان مي گذاشت و هر بار مي فرمود:
🔴 فرزندم! علي را حلال كن! اگر در كار شما كوتاهي كرده است.
✅ خمير كه حاضر شد، علي عليه السلام تنور را روشن كرد.
🚨 در اين حال، صورت خويش را به آتش تنور نزديك مي كرد و مي فرمود:
😔😔😔 اي علي! بچش طعم آتش را! اين جزاي آن كسي است كه از وضع يتيم ها و بيوه زنان بي خبر باشد.
✅ اتفاقا زني كه علي عليه السلام را مي شناخت به آن منزل وارد شد.
✅ به محض اينكه حضرت را ديد، با عجله خود را به زن صاحب خانه رساند و گفت:
✅ واي بر تو! اين پيشواي مسلمين و زمامدار كشور، علي بن ابي طالب عليه السلام است.
زن كه از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگي گفت:
✅ يا امير المؤمنين! از شما خجالت مي كشم، مرا ببخش!
👈 حضرت فرمود:
از اينكه در كار تو و كودكانت كوتاهي شده است، من از تو شرمنده ام!
📚 بحار الانوار
@hami121💐🕊#بــرمـــدارمــولاعلــی 💞🦋