قصهٔ مردی که برای عدالت جان داد
در دل کوههای سرد هزارستان مردی ایستاده بود که نگاهش به دوردستها خیره بود؛ نه به خاطر شکوه طبیعت، بلکه به خاطر ظلمی که قرنها بر مردمش گذشته بود. او عبدالعلی مزاری بود، مردی که میدانست راهش آسان نیست، اما دلش پر از امید بود.
روزی، مردی از او پرسید: “چرا برای این مردم میجنگی؟ مگر نمیدانی که دنیا پر از بیعدالتی است؟” مزاری لبخندی زد و گفت: “اگر ما نایستیم، چه کسی برای حق این مردم میایستد؟ عدالت چیزی نیست که منتظرش باشی؛ باید برایش بجنگی.”
او روزها و شبها برای حقوق مردمش تلاش کرد، با دشمنان مذاکره کرد، با دوستان پیمان بست و با قلم و تفنگ، امید به دلها بخشید. اما در نهایت، خون او روی خاک جاری شد؛ نه بهعنوان شکست، بلکه بهعنوان مهر جاودانگی بر کتاب تاریخ.
مردم او را شهید وحدت ملی نامیدند. امروز، هر بار که کوههای بلند هزارستان را میبینیم، یاد او زنده میشود. مزاری نشان داد که حتی در برابر بزرگترین ظلمها، ایستادگی ارزشمندتر از تسلیم است. او رفت، اما راهش ماند.
روحش شاد وراهش پر رهرو باد
💙💟💛✅#گل_لالگ 👉🆔@Gule_Lalag👈