به صحن باورم محشر شگفته
خدای عشق رنگینتر شگفته
کنار جویبار چشمهایم
گل روی مغلدختر شگفته
2
به سوی آرزوها پر بگیری
و عمر رفته را از سر بگیری
شراب سرخ میریزد گناهت
که از دست مغلدختر بگیری
3
لب دریای شب نی مینوازم
بسان پرچمی در اهتزازم
ز باران نقره میچینم که یک شب
گلوبند مغلدختر بسازم
4
مغلدختر که سرشار از غروری
گلی در دست باد بیشعوری
در این سرمای بارانی کابل
بگو با چای دلگرمی چطوری ؟
شاعر: هادی میران
💙💟💛✅#گل_لالگ 👉🆔@Gule_Lalag👈