چه سخت است شبیه سایهای باشی که تمام وجودش را برای دیدن نور، به تاریکی میسپارد. دلتنگیام مثل آتشی است که هر لحظه در جانم شعلهورتر میشود، اما تو نمیبینی... یا شاید نمیخواهی ببینی. کاش بدانی هر نبضی که میتپد، به امید شنیدن نامت زنده است، و هر ثانیه که میگذرد، گم شدن در سکوتت، تمام مرا میگیرد.