✍ یادداشت
#دکتر_سجاد_امیدی استاد دانشگاه علامه طباطبائی، در خصوص علل محرومیت استان لرستان و بهویژه دلفان و سلسله
99/6/19
1⃣ #بخش_اولاستان لرستان با تمام ظرفیتهایش در
بخشهای گوناگون از جمله گردشگری، ترانزیت (کریدور غرب به جنوب و جنوب غرب) منابع سرشار آبی و معدنی، خاک حاصلخیز برای کشت انواع محصولات کشاورزی و ...، آنطور که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است. بیشترین آمار مهاجرت از شهرستانها به تهران و اصفهان به نسبت جمعیت، مربوط به این استان است. در این میان سلسله و دلفان وضعیت به مراتب بدتری دارند. اینکه چرا سلسله و دلفان و یا به طور کلی استان لرستان در چنین وضعیتی قرار گرفته خود مسالهای است که میتوان به طور مفصل راجعبه آن بحث و گفتوگو کرد. در این مجال کوتاه به طور مختصر تلاش میکنم به بازشکافی علل این عقب ماندگی استانی اشاره نمایم:
پیش از ورود به بحث باید اشاره نمود که توسعه در سراسر جهان از مسیرهای مختلفی اتفاق افتاده یا دست کم آغاز شده است، بنابراین نمیتوان با قطعیت، یک الگو را برای توسعه مطرح نمود. در جایی با تغییر بسترهای فرهنگی، در جایی دیگر با تغییر در ساختار عینی و تکنولوژیک و در محیطی دیگر با تغییر زیرساختارهای حقوقی-سیاسی، امر توسعه میسر شده است. در این چارچوب متاسفانه در استان لرستان و بهویژه شهرستانهای سلسله و دلفان هیچگونه چشماندازی از یک طرح جامع و متناسب با شرایط و اقتضائات بومی منطقه جهت تدوین اهداف و استراتژیهای رسیدن به توسعه در نظر گرفته نشده است. این خود دلایل بسیاری دارد که در چارچوب دو دسته عوامل ۱. بومی و فرهنگی و ۲. اداری و قانونی قابل شناسایی هستند.
🔹عوامل بومی و فرهنگی:
۱. فقدان فرهنگ مطالبهگری عمومی: در استان لرستان و به طور ویژه در دلفان و سلسله اصولاً آگاهی کافی نسبت به حقوق عمومی و انفرادی بویژه در سالهای گذشته وجود نداشته است. این امر موجب قوام و دوام یافتن فرهنگ شیخوخیت در مناطق روستایی شده و از قِبل آن صرفا منافع کوتاهمدت گروهی خاص تامین میشده است. در چنین فرهنگی بسیار غیرمنطقی است که انتظار مطرح شدن مطالبات کلان و راهبردی را داشته باشیم. بیشتر خواستها و مطالبات در چنین سیستمی حول قوام دادن مقام شیوخ محلی میگردد و نتیجتاً نه تنها در دراز مدت امکانی برای جذب جوانان به عنوان سرمایههای اصلی نظام اسلامی به وجود نمیآید بلکه منجر به کاهش "سرمایه اجتماعی" نیز خواهد شد.
۲. سلطهی فرهنگ عشیرهای و ستیزهای درون ایلی و یا بینایلی: این عامل هم از موانع جدی در جهت شکلگیری هویتی یکپارچه حول مطالبات کلان و بلندمدت است که امکان تجمیع خواستها و کانالیزه نمودن آنها را از بین میبرد و جامعه را درگیر روزمرگیهای ایلی و طایفگی میکند و رهگذر آن فکر پیشرفت نمیتواند ریشه بدواند.
۳. فقدان جامعهی مدنی نقاد و اصلاحگر: این مورد که طبعا از حوزه دولت مستقل است به نحو چشمگیری میتواند به توسعهی منطقهای کمک کند. جامعهی مدنی با فرهنگسازی در چارچوب آموزههای توسعهگرای بومی و نیز عنایت به موضوعات تکنیکال جدید میتواند تلفیقی درست در جهت تجمیع خواستها و آگاهیبخشی به جامعهی نسبتا عشیرهای ارائه دهد و در این راستا ضمن حفظ استقلال خود به دولت کمک شایانی برای تحقق توسعه نماید.
۴. فقدان روحیه همکاری در میان اعضای مجمع نمایندگان استان: ورود و اجرای طرحهای بزرگ ملی در استان که طبعاً میتواند برای کل استان منافع درخوری را جذب کند امکانپذیر نیست مگر با همکاری و همیاری اعضای مجمع. بنابراین درگیریهای سیاسی و جناحی و حتی اختلافات شخصی در میان اعضای مجمع نمایندگان استان در ادوار گذشته، از بزرگترین موانع توسعه در استان بوده است. گاهی مشاهده میشد نمایندگان ادوار گذشته چنان گوی سبقت را برای مصادرهی یک طرح متوسط استانی از یکدیگر میربودند که مایهی تعجب و تاسف بود و البته نتیجه هم آن میشد که طرح مذکور هرگز به مرحلهی اجرا نمیرسید.
✅ ادامه در
#بخش_دوم👈 گل یاس از تمامی اساتید و اندیشمندان محترم دعوت می نماید تا مقالات تحلیلی خود را در زمینه شناسایی مشکلات منطقه و ارائه راهکارهای رفع آنها را برای انتشار در اختیار این کانال قرار دهند.
🔷🔷🔷🔷🔷 گل یاس، کانال رسمی دکتر ابراهیمی:
@GoleYas_YahyaEbrahimi