درونش چندین زن و دختر نشستهاند.
زنی که موهای کوتاه جوگندمی مصری دارد و شومیز آستین بلند و ساده سبز یشمی و شلوار پارچهای و کفشهای ساده و چرم وانتد شوز و ابروهایی که پهن است و پر و صورتی که تنها ضدآفتاب دارد و بالم لبی بیرنگ و متن درسی که فردا قرار است سر کلاس بدهد را در کتابخانه دانشکده، مرور میکند.
زنی که موهای بلند خرماییش را به سبک یولیا تیموشنکوف، روی سرش بافت زده، و کت و دامن برند پرادا به تن کرده و به سبک کیت میدلتون، با سنجاق سینه شامورک و کیف لویس ویتون به دست و گوشواره الماس، و پرفیوم هرمس گالوب و رژ لب کالباسی لورال لیپ استیک و ابروهای هشت شده در محل دفتر ریاست جمهوری، نطق پیش از دستور پارلمان را آماده میکند.
دختری که موهای وز قهوهای ش را پشت سرش با کش معمولی بسته و قبل از آن حتی شانه شان هم نکرده، روی گونههایش آفتاب، ردی از کک و مک به جا گذاشته و عینکش، مشکی ته استکانی است، بلوز چهارخانه پسرانه و شلوار جین پاچه گشادی به تن دارد که حتی یادش نیست از کدام دست دوم فروشی خریده. کفشهای کتونی سفیدی به پا دارد و شالی چهارخانه به دور گردنش انداخته و آخرین بیانیههای حزب را در میان جمعیت معترضان پخش میکند.
زنی که موهای بلوند و فارایش را کراتینه و براشینگ کرده و با پیراهن جگری کوتاه کریستین دیورش میدرخشد و بوی اودکلن کنزویش وقتی هماهنگ با موسیقی لایتی که پخش میشود، چرخ میزند در هوا پراکنده میشود. ابروهای هاشور زده و سایه چشم مات و رژ لب جیغ آلبالویی کاملا به چهرهش نشسته و با نامزدش سلفی دونفرهای میگیرد.
زنی با بلوز و دامن آبی روشن و موهای کوتاه زیتونی و رژ لبی صورتی که با یک دستش غذای ظهر را هم میزند و با دست دیگرش کتاب «چگونه یک فرزند باهوش داشته باشیم؟ » را جلوی صورتش گرفته و وسط پختن غذا هر از چندی نگاهی به کتاب میاندازد و گوش به زنگ است که کی نوزادش بیدار میشود. در حالی که گلدوزی نیمه تمامش روی صندلی راحتی توی بالکن خانهش انتظارش را میکشد.
دختری با موهای مجعد و پریشان که هر عصر دیوان شعرهای بلاگا دیمیتروا را بر میدارد و به یکی از باغهای اطراف پناه میبرد و بالای درختی مینشیند و با صدای بلند، شعرها را دکلمه میکند. یا صبح زود به کوه میرود و در کنج عزلتی رمان صدسال تنهایی را برای چندمین بار مرور میکند و دلش جهانی را میخواهد که با رویاهای او تصویر کردهاند.
دختری با لچک سرخابی پولک دار و دامن پرچین و جلیقه سوزن دوزی شده و سورمه غلیظ مشکی و موهای از دو طرف بافته شده که سوار بر اسب در دشت رها و بیپروا میتازد. بی هیچ مرز و محدودیتی. و با پسران برنو به دوش مسابقه اسب دوانی و تیراندازی میدهد.
دختری با پیراهن سراسری سفید و روسری ای سفید، که در خلوتی به دور از همه شلوغیها به مراقبه حال و مقامش مشغول است و در یک سو کتاب مقدس و در دیگر سو اعترافات سنت آگوستین قدیس را گذاشته اعمالش را محاسبه میکند و با شکرگزاری و فرستادن انرژی مثبت برای هستی، دل از سیاهیها میبندند.
و در نهایت دختری که همه این زنان را در کنار هم در وجودش با صلح و صفا میخواهد، پس فلسفه میخواند.
پینوشت: توصیف همه این حالها در شکل بومی کار را سخت میکرد. لطفا خودتان بومیسازی ش کنید. :)
#پیشنهاد_بهارانه: دست تک تک این زنان درونتان را بگیرید و سر سفره نوروز بنشانید و منتظر شوید که سال تحویل شود. باشد سالی باشد بهتر از هر سال.
#زن#زبان#فاطمه_دلاوری_پاریزی@Fdparizi