☁️┤#My_Dystopia2├☁️
┆┆
┆ ⋆
⋆
–Nᴀᴍᴇ: دیستوپیای من 2
–Gᴇɴʀᴇs:انگست، رمنس
–Writer:#J
⤏Writer ID: @BlackBlueJ
–Cᴏᴜᴘʟᴇs: چانهو، سونگین
–Aʙᴏᴜᴛ:
_چان نمیشه زودتر...
و دیگه حرفش رو ادامه نداد. صدای چند نفر رو از پشت موبایل شنید. میخندید و مینهو التماسشون میکرد که کاری بهش نداشته باشن. اکثر اوقات مینهو چیزی نمیگفت و ظاهر سردی به خودش میگرفت. خیلی عجیب بود که این بار انقدر ترسیده بود.
دیگه نمیتونست صدای مینهو رو از بین صداهاشون تشخیص بده. ولی میتونست صدای خندههای وحشیانهشون رو بشنوه.
_لباسهاش رو در بیارید.
با شنیدن این جمله نزدیک بود تصادف کنه. ماشین رو یک گوشه پارک کرد. ضربان قلبش خیلی بالا رفته بود. اون عوضیها... داشتن به مینهو تجاوز میکردن! مینهوی اون تو خطر بود.
دوباره ماشین رو راه انداخت و با بیشترین سرعت شروع به رانندگی کرد. باید هر چه زودتر به سئول میرسید.