☁️┤#The_Wicked_Ones├☁️
┆┆
┆ ⋆
⋆
–Nᴀᴍᴇ:شروران–Gᴇɴʀᴇ:امپرگ، بیدیاسام، اسمات، خشن–Tʀᴀɴsʟᴀᴛᴏʀ:#boom⤏Tʀᴀɴsʟᴀᴛᴏʀ ID:@leave_me_alone_life–Cᴏᴜᴘʟᴇs:هونهان، چانبک، کایسو–Aʙᴏᴜᴛ:
اولین برخوردشون تو اون بار بود.
پسر کوچولوی جذاب با چشم هایی آهویی که تو اون جمعیت حس گم شده ها رو داشت، پر از روحیه شیطنت و غیر قابل دسترس.
درست وقتی که با اون مرد جذاب که یه گوشه مشغول تماشاش بود چشم تو چشم شد همه چیز تغییر کرد.
فقط یه نگاه و حس خواستنی که تو وجود هر دوتاشون شکل گرفت.
مردی که فرمان میداد و بیبی بویی که فرمان برداری میکرد. همه چیز یه حالت نرمال داشت و همون چیزی بود که لوهان میخواست اما وقتی فهمید هیچی عادی نیست که در اختیار اون مرد بود، تمام و کمال، یه شب سخت و هم زمان دردناک و پر از لذت.
وقتی بیدار شد دیگه اون پسر قبلی نبود...
شده بود یه زندانی، زندانی مردی که اونقدر درگیرش شده بود که نمیخواست اون حتی به اندازه ی یه قدمم ازش فاصله بگیره.
حبسش کرد، بهش تجاوز کرد، درد داد، بدن ظریفش رو زخمی کرد، تحقیرش کرد...
و بالاخره این لوهان بود که فهمید اوضاع از اون چیزی که فکر میکرد بدتره...
اون گیر افتاده بود!