View in Telegram
20 لغت ضروری انگلیسی همراه با تلفظ و معنی فارسی: بخش اول: 1. accept  تلفظ: /əkˈsɛpt/  معنی: پذیرفتن  مثال: She accepted the gift with a smile.  (او هدیه را با لبخند پذیرفت.) 2. arrange  تلفظ: /əˈreɪndʒ/  معنی: ترتیب دادن  مثال: I will arrange a meeting for next week.  (من جلسه‌ای برای هفته آینده ترتیب می‌دهم.) 3. attend  تلفظ: /əˈtɛnd/  معنی: حضور یافتن  مثال: He attended the conference yesterday.  (او دیروز در کنفرانس شرکت کرد.) 4. balance  تلفظ: /ˈbæləns/  معنی: تعادل  مثال: You need a balance between work and rest.  (شما به تعادلی بین کار و استراحت نیاز دارید.) 5. contrast  تلفظ: /ˈkɒntræst/  معنی: تضاد  مثال: There is a sharp contrast between their lifestyles.  (تضاد آشکاری بین سبک زندگی آن‌ها وجود دارد.) 6. encourage  تلفظ: /ɪnˈkʌrɪdʒ/  معنی: تشویق کردن  مثال: My parents encouraged me to study hard.  (والدینم مرا تشویق کردند که سخت درس بخوانم.) 7. familiar  تلفظ: /fəˈmɪljər/  معنی: آشنا  مثال: This place looks familiar to me.  (این مکان برای من آشنا به نظر می‌رسد.) 8.grab  تلفظ: /ɡræb/  معنی: قاپیدن، گرفتن  مثال: He grabbed the ball and ran.  (او توپ را قاپید و دوید.) 9. hang  تلفظ: /hæŋ/  معنی: آویزان کردن  مثال: Please hang your coat on the hook.  (لطفاً کتت را روی قلاب آویزان کن.) 10. huge  تلفظ: /hjuːdʒ/  معنی: عظیم، بزرگ  مثال: They live in a huge house.  (آن‌ها در یک خانه بزرگ زندگی می‌کنند.) 11. necessary  تلفظ: /ˈnɛsəsəri/  معنی: ضروری  مثال: It is necessary to drink water every day.  (نوشیدن آب هر روز ضروری است.) 12. pattern  تلفظ: /ˈpætərn/  معنی: الگو  مثال: This dress has a beautiful floral pattern.  (این لباس الگوی گل‌دار زیبایی دارد.) 13. propose  تلفظ: /prəˈpoʊz/  معنی: پیشنهاد دادن  مثال: I propose we go out for dinner tonight.  (پیشنهاد می‌کنم امشب برای شام بیرون برویم.) 14. purpose  تلفظ: /ˈpɜːrpəs/  معنی: هدف  مثال: The purpose of this meeting is to discuss the budget.  (هدف این جلسه بررسی بودجه است.) 15. release  تلفظ: /rɪˈliːs/  معنی: آزاد کردن  مثال: The company released a new product.  (شرکت محصول جدیدی را عرضه کرد.) 16. require  تلفظ: /rɪˈkwaɪər/  معنی: نیاز داشتن، مستلزم بودن  مثال: This job requires a lot of experience.  (این شغل به تجربه زیادی نیاز دارد.) 17. single  تلفظ: /ˈsɪŋɡl/  معنی: تنها، مجرد  مثال: He ate a single piece of cake.  (او یک تکه کیک خورد.) 18. success  تلفظ: /səkˈsɛs/  معنی: موفقیت  مثال: Hard work is the key to success.  (تلاش سخت کلید موفقیت است.) 19. tear  تلفظ: /teər/  معنی: پاره کردن  مثال: Be careful not to tear the paper.  (مراقب باش کاغذ را پاره نکنی.) 20. theory  تلفظ: /ˈθɪəri/  معنی: نظریه  مثال: Einstein’s theory of relativity changed science forever.  (نظریه نسبیت انیشتین علم را برای همیشه تغییر داد.) @Englishforyouclass
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily