✨ولي تو تا لبِ معشوق و جامِ مِیْ، خواهی
✨طمع مدار كه كار دگر تواني كرد
🔻ای سالك! بايد توجّه داشته باشی كه آب حيات از لب جانان خواستن و مشاهده ی او را طلبيدن، با توجّه به غير حضرتش راست نيايد، «طمع مدار كه كار دگر تواني كرد»، بخواهد بگويد:
✨«الهي! مَنْ ذَا الَّذي ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلًا؟! وَمَنْ ذَا الَّذي أَنِسَ بِقُربِكَ فَابْتَغي عَنْكَ حِوَلًا؟!» ، بار الها! كيست كه شيريني محبّت تو را چشيد و جز تو را خواست؟! و كيست كه با مقام قرب تو انس گرفت و از تو روي گردان شد؟!
🌷✨گر اين نصيحتِ شاهانه بشنوی حافظ!
✨به شاهراهِ حقیقت گذر تواني كرد
🔻خواجه در بيت آخر، گفتار گذشته خود را نصايح شاهانه ناميده و با خطاب به خود ميگويد: اي خواجه! چنانچه نصايح گذشته ی مرا به كار بندي، بر صراط مستقيم عبوديّت قرار خواهي گرفت، و حقيقت (كه معرفت الهي است) بر تو كشف خواهد شد، و عمل به دستورات حقّ بر تو سهل و لذّت بخش ميشود؛ كه:
✨«يا أباذَرٍ! جَعَلَ اللّهُ جَلَّ ثَنائُهُ قُرَّةَ عَيْني فِي الصَّلاة، وَحَبَّبَ الَيَّ الصَّلاةَ كَما حَبَّبَ الَي الجائِعِ الطّعامَ، وَ الَي الظَّمآنِ الماءَ، وَانَّ الجائِعَ اذا اكَلَ شَبِعَ، وَ انَّ الظَّمآنَ اذا شَرِبَ رَوِيَ، وَانَا لا اشْبَعُ مِنَ الصَّلاة.» ، اي اباذر! خداوند (جلّ ثنائه) نور و روشنیِ چشم مرا در
#نماز قرار داده، و چنانكه خوراك را براي گرسنه، و آب را براي تشنه دوست داشتني گردانيده،
#نماز را نزد من
#محبوب قرار داده است، ولي گرسنه وقتي غذا مي خورد سير ميشود، و تشنه وقتي آب مينوشد سيراب ميگردد، ليكن من از
#نماز سير نمي شوم.
🔻بخواهد بگويد:
✨اي دل! آن بِهْ كه خراب از مِيِ گلگون باشی
✨بي زر و گنج، به صد حشمتِ قارون باشي
✨در مقامي كه صدارت به فقيران بخشند
✨چشم دارم كه به جاه از همه افزون باشي
✨تاجِ شاهی طلبی، گوهرِ ذاتی بنما
✨ور خود از گوهرِ جمشيد و فريدون باشی
✨در رَهِ منزل ليلي كه خطرهاست به جان
✨شرط اوّل قدم آن است، كه مجنون باشي
✨كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
✨كي روی، ره ز كه پرسی، چه كنی، چون باشی؟
✨نقطه ی
#عشق نمودم به تو، هان! سهو مكن
✨ورنه چون بنگری از دايره بيرون باشی
🔻اي سالك! اگر تا فرصتت هست، عاشقي را اختيار نكني، كي خواهي كرد؟ كاروانِ انبياء و اولياء (عليهم السلام) كه تو را دعوت به منزلگاه قرب مي نمودند، همه رفتند، وتو به خواب غفلت رفته اي و سر به بستر استراحت نهادهاي! آيا نميداني كه دنيا جاي استراحت نيست. بيدار شو و از آن بزرگواران پيروي نما!
تا كي ميخواهي از قافله عشّاق دور بماني؟
پس از اين، چه خاكي به سر مي كني؟
و چگونه به پيشگاه دوست حاضر خواهي شد؟
🔻اي سالک! نكته هايي كه در ابتداي غزل و پس از آن گفتمت به عمل آر و آن را فراموش مكن و بكار بند؛ «ورنه چون بنگري از دايره بيرون باشي»، وگرنه از طريق عبوديّتِ دوست خارج شده و به بندگیِ نفس خويش و بندگیِ شيطان دچار مي گردي، و از قرب جانان در دو جهان بهره اي نخواهي داشت.
🔻[بدن عنصريام، حجاب چهره جان و عالم ملكوت و حقيقتم شده، و نميگذارد به آن توجّه داشته باشم. خوشا روزي! كه به موت اختياري، و يا موت اضطراري، از تعلّقات عالم طبيعت جدا گردم؛ چنان دست و پاي خويش را با تعلّقات و هوا و هوس ها و لهو و لعب و زينت اين عالم بستهام، كه روح مجرّده و حقيقت خويش را گرفتار نموده، بگونه اي كه نميتوانم به عالم قدس پرواز نموده و به سير صعودي خود بپردازم.
#معشوقا! آنچه ميان من و تو حايل شده، هستي خاكي من است، مرا از ميان بردار، تا با وجود تو از خود حرفي نزنم و تو را به تو شناسم.
✨حجابِ چهره جان مي شود غبارِ تنم
✨خوشا! دمي كه از اين چهره پرده برفكنم
✨چگونه طوف كنم در فضاي عالمِ قدس
✨چو در سراچه تركيب تخته بند تنم
✨بيا و هستي حافظ ز پيش او بردار
✨كه با وجود تو كس نشنود زمن كه منم ]
🔸🔻جمال آفتاب و آفتاب هر نظر، ج3 ص108 الی 117، و ج9 ص352، و ج7 ص280.
🔶کانال «روح و ریحان
🌸اشعار الهی»
@Elaahy✨ @Salehi786✨