✍🏻عرفا گویند: وجود افلاک و حرکات آنها به سبب #عشق و محبت است. سلطان عشق می خواست خیمه به صحرا زند، درِ خزاین بگشود و گنج عشق بر عالم پاشید، و گر نه عالم با بود و نبود خود آرمیده بود، و در خلوتخانهٔ شهود آسوده: *کان الله و لم یکن معه شیء
✍🏻مقامات چهارگانه #عشق و #محبت: ١- حُب و آن خلوصش به قلب است. ٢- وُد و او اسمی الهی است و از نعوت او و ثابت در اوست. ٣- عشق و آن افراط محبت است و در قرآن از آن تعبير به شدت حب شده است. ٤- هويٰ و آن اينكه اراده را در محبوب خالی می كند.
📙فتوحات مکیه، ٣٠٨- ٣٠٥: ١٧٨
براي دريافت سخنان بيشتری از ابن عربی با ما همراه شويد. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🆔@EbnArabi101Shariat
جهان آفرینش را نفَس خدای رحمان پدید آورده است. بنابراین نفَس، اساس و پایهاش از حکم و فرمان #عشق است و #محبت و عشق حرکت و جنبش در عاشق دارد. تنفس هم حرکت و جنبشی است ذوقی و شوقی به کسی که به او عشق می ورزی و در این تنفس لذتی به عاشق تعلق می یابد.
#محبت تو برای او(خداوند باری تعالی) تو را از محبت او برای تو سرمست نمی کند.
این شراب, شیر بود که پیامبر (ص) در شب معراج نوشید, خداوند به سبب فطرتی که براساس آن خلق را بیافرید پدید آورد , و امت را بر اثر آن ذوق و شُرب آن هدایت نمود. این همان حفظ الهی و عصمت است.
با این ببان شراب محبت او به تو همان علم است, علم به اینکه #عشق و محبت تو به او از محبت او به تو می باشد.
پس تو محبی نه محبوب. و این همان است که از آن به مستی و سُکر تعبیر شده است. زیرا مست کسی است که تعقل نمی کند.
ترجمه: هیچ گروهی هم معتقد نیستند که بگویند ما حقیقت محبت را می شناسیم. بلکه معتقدند که #عشق و #محبت لطیفه ای است که با قلب انس و پیوندی شیرین و ناگسستني پیدا می کند.
✍🏻آنچه باید بدانیم این است که: محبت و عشق لطیفه ای است معنوی و عقلانی و از عالم بالا. اگر چه قابل تعریف دقیق نمی باشد, اما به وسیلهٔ ذوق قابل ادراک است و حقیقت مجهولی نیست, و در عین حال تصورش بسی دلنشین و ارزشمند و بی نظیر است. زیرا اموری که از جملهٔ معلومات به شمار می آیند دو قسم اند: بعضی از آنها تعریف منطقی می شوند و بعضی به گونه ای است که نمی توان آنها را تعریف کرد.
#عشق و #محبت هم از نظر دانشمندان که علمای کلام هم در میان آنان می باشند از اموری است که تعریف منطقی نمی شود تا با آن تعریف افرادی را که به این موهبت و نعمت نایل آمده اند معرفی نمود. بنابراین ماهیت عشق تعریف نمی پذیرد در عین حال که منکر وجود آن نمی توان شد.
هیچ #عشق و محبتی بر صاحبش فرمانروایی نمیکند و به گونه ای است که عاشق را نسبت به هر مسموعی (شنیده شده ای) غیر از آنچه از سخن #معشوق می شنود ناشنوا می کند و از هر شی ء دیدنی جز چهرهٔ معشوق نابینا می سازد و او را از هر کلامی جز کلام محبوب و یاد کسی که جز از محبوبش سخن می گوید لال می کند.
آری بر قلب #عاشق قفلی زده می شود که جز عشق و محبت معشوقش هیچ کس و هیچ چیزی داخل نمی گردد.
حتی بر گنجینهٔ خیال او هم قفل می زنند که غیر از چهرهٔ محبوبش را تصور نکند. اگر چنین نباشد نه عشق و محبتی وجود دارد و نه عاشقی.
زیرا اصل و اساس در عشق این است که توِ عاشق عین معشوقت باشی, و در محبوب خود از خودت غایب شوی که در آن حال اوست که وجود دارد نه تو!