قلعه حیوانات ترجمه ی محمد فیروزبخت
حیوانات مزرعه همیشه باید کارمی کردند.نه شیر ِ گاو ها به گوساله هایشان می رسید و نه تخم مرغ ها منجر به تولد یک جوجه
همه ی دست رنج حیوانات متعلق به آقای
جونز صاحب بی رحم مزرعه بود.
غذای حیوانات مزرعه اندک و در حد بخور و نمیر بود. تا جان داشتند از ترس چوب و ترکه کار می کردند
وقتی حیوانی از کار افتاده می شد
یا کشته می شد و یا در دوردست رها
دراین مزرعه زاغی بود که رابطه خوبی با آقای جونز داشت. او برای حیوانات مزرعه از دنیایی دیگر حرف می زد.
می گفت ما حیوانات وقتی بمیریم به سرزمین "شیر وعسل" می رویم. آنجا دیگر نیازی به کار کردن نیست.
می گفت سرزمین شیر و عسل
آن بالاهاس، بالای ابرها!
حتی ادعا می کرد در یکی از
پروازهایش آنجا را به چشم خود دیده است.
بسیاری از حیوانات مزرعه
حرف اورا باور می کردند
در قلعه ی حیوانات وقتی خوک ها احساس می کنند دیگر کسی به آن ها رای نخواهد داد. تصمیم می گیرند یکی از وفادارترین خوک ها را قربانی کنند !
بعد از قربانی شدن آن خوک توسط کشاورز بقیه ی حیوانات احساساتی شدند و در انتخابات خوک ها دوباره شرکت کردند!
درقلعه ی حیوانات فقط حیوانات هستند که فریب می خورند
╔═.🍃.══════╗
🆔@Discourseees
╚══════.🍃.═