میشل آرشمبو: به نظر خودتان، اگر به لحاظ روانی مورد تحلیل قرار میگرفتید باز در قلمرو نقاشی به همین جایی میرسیدید که حالا رسیدهاید؟
فرانسیس بیکن: احتمالاً خیر، راستش نمیدانم چه بگویم. خیلیها را میشناسم که مدتها تحت مداوا (تحلیل روانی) بودند، مثلاً ده سال، ولی هیچ تغییری در آنها به وجود نیامد. البته شاید بد نمیبود که تغییری به وجود میآمد، چون قصدشان هم همین بوده. و قضیه بدجوری بینتیجه مانده! به هر حال نمیتوان این را تعمیم داد و گفت که بقیهٔ موارد هم اینطور است، ابدا؛ چون به طور قطع خواستِ فروید این بوده که مراجعهکنندگانش را مداوا کند؛ حالا اینکه چقدر موفق بوده من نمیدانم، منتها، به گمان من، مسئله اینجاست که خیلیها به خطا اعتراف را با روانکاوی اشتباه میگیرند؛ یک مدت کوتاهی میروند سراغ روانکاو، بعد هم خیال میکنند که رفتهاند پیش مدیر امور ضمیر هشیار! یعنی تحلیل روانی به صورت روش آئینی در میآید، درست انگار بخواهند بروند کلیسا. میدانید که، خیلیها شیفتهٔ این هستند که دربارهٔ خودشان حرف بزنند، یا چه میدانم، از خردهمشکلات ناقابلشان. میتوانم بگویم که این چیزها به هیچوجه نظرم را جلب نمیکند.
~
فرانسیس بیکن، میشل آرشمبو، گفتگوی دوم