( کیونگ در حال اشپزی، کای اروم وارد آشپزخونه میشه و از پشت بغلش میکنه )
دی او: جونگی!؟ داری چیکار میکنی؟!
کای: واضح عزیزم! دارم بغلت میکنم.
دی او: و کی اجازه داد منو بغل کنی؟
کای: من برای بغل کردن پنگوئنم نیاز..
( آرنج کیونگ با شتاب تو شکمش فرود میاد )
کای: حا..حالا..که..فکر ..میکنم..نیا..ز به..اج..اجازه..دارم..
https://t.center/Hiddemotion