افرادی که از تنهایی وحشت دارند، معمولا میکوشند این وحشت را از طریق یک شیوهی بین فردی تسکین دهند. آنها نیازمند حضور دیگرانند تا هستی خود را به اثبات برسانند. آرزو دارند توسط دیگران بلعیده شوند یا آنکه میخواهند دیگران را ببلعند تا درماندگی ناشی از تنهاییشان را فرو بنشانند. در پیِ روابط متعدد هستند. فردی که در حال غرق شدن در اضطراب تنهاییست، مأيوسانه به هر رابطهای چنگ میزند. این دست انداختن به سوی هر رابطه، چیزی نیست که او بخواهد، بلکه از سر ناچاری چنین میکند. و رابطهی حاصل از چنین شرایطی برای ادامهی بقاست نه برای دستیابی به رشد و تکامل!
بخشی از پریشانیِ تو ، ناشی از یک خشمِ مدفون شده است... چیزی در تو هست... نوعی ترس و کم رویی ، که اجازه ی ابرازِ خشمت را نمی دهد . به جایِ آن ، به فروتنی ات می نازی!!! نوعی پاک دامنیِ اجباری برایِ خود پدید آورده ای ؛ احساساتت را در عمق ، مدفون می کنی و چون دیگر خشمی را تجربه نمی کنی ، تصور می کنی یک قدّیسی! فرو خوردنِ خشم ، انسان را "بیمار" می کند...