به عنوان کسی که اولش از آرماند خوشش نمیومد درکش میکنم چون لویی که معمولا متوجه اشتباهش نمیشه، لستات متوجه میشه و بخاطرشون عذاب وجدان داره/سعی میکنه جبران کنه ولی آرماند متوجه میشه و بازم بدون عذاب وجدان به کاراش ادامه میده
از طرفیم آرماند مثل کلودیا یه تینیجره که تو سن کم خانوادهشو از دست داده بعدشم گیر آدمی مثل ماریوس افتاده و تمام چیزی که از عشق و محبت یاد گرفته چیزاییِ که ماریوس بهش یاد داده