@Cafe_Sher_O_Taraneh ❤️تو آمدی و همه فصل ها بهار شدند
کویرها، به نگاه تو چشمه سار شدند
من آمدم غزلی نو بیاورم اما...
دوباره خاطره ها پشت هم قطار شدند
قطار، سوت کشان در سرم به راه افتاد
و واژه ها که سراسیمه بی قرار شدند
هزار حرف، به مسلخ کشیده شد یک آن
هزار بغض، درونِ گلو مهار شدند
سپس ز تُنگِ بلورین چشم ها که شکست
چه قطره ها که چکیدند و آبشار شدند
تمام فاصله هایی که بینمان بودند
به وقت آمدنت از تو شرمسار شدند
تو آمدی و در آغوش من تنیده شدی
و چشم های پر از حرفِ تو، خمار شدند
دو لب که خشک تر از هر زمان دیگر بود
به بوسه های مکرر چه آبدار شدند
کویرها به نگاه تو چشمه سار شدند
تو آمدی و همه فصل ها بهار شدند
#محمد_محمودیان❄️از شاعران جوان حمایت کنید
👇🏻@Cafe_Sher_O_Taraneh ❤️