#پدر_کارگربابا، پس فردا از طرف مدرسه می برنمون ﺍﺭﺩﻭ, سی هزار تومن میدی؟
@Boroujerdia_94بابا سرشو بلند نکرد، با صدایی آرام گفت: فردا کمی زودتر می رم سر چهاره راه باغ میری شاید کسی
کارگر خواست..!.!
پسر با وعدهﯼ شیرین پدر خوابید.!
صبح رفت کنار پنجره باران ریز ﻭ تندی می بارید، قطرهای باران برای رسیدن به زمین مسابقه داشتند.!!! بند دلش پاره شد با خود گفت: تو این بارون کسی
کارگر ساختمانی نمی خواد .!!
حالا قطرات اشک پسرک ﺑﺎ قطرات باران هماهنگ شده بود!
#کارگر_روزت_مبارک✍فرهادی
ورود به کانال بزرگ بروجردیها
👇https://telegram.me/joinchat/AAAAADv7PUQjbz-C1BPP6A