یک لحظه بی تو فکر آسایش نکردم
پنجاه سال است از تو یک خواهش نکردم
یک عمر روی حرف تو چیزی نگفتم
این بار میخواهم به پای تو بیفتم
کم خون دل خوردم برای غصههایت؟
آیا مگر بد خواهری بودم برایت؟
این سالها کم خواهری کردم برادر؟
در حق تو کم مادری کردم برادر؟
ای وای اگر کشته شوی و زنده باشم
راضی نشو که پیش تو شرمنده باشم
جانت سلامت! جان من قابل ندارد
آیا مگر که خواهر تو دل ندارد؟
قربانی آوردم برای تو، نگو نه
باید بمیرم من به جای تو نگو نه
بی تو دو عالم را نمیخواهم عزیزم
فرزندهایم را نمیخواهم عزیزم
شیر مرا خوردند، هردو شیر مردند
من راضیام کشته شوند و برنگردند
فرزندهایم تیغ تیز آبدارند
این دو برای تو شبیه ذوالفقارند
اینها نگهبان حریم اهل بیتاند
پروردۀ دست کریم اهل بیتاند
اینها اگر در کربلا هستند امروز
سربازهای مجتبی هستند امروز
من که به غیر تو دگر چیزی ندارم
باور کن از این بیشتر چیزی ندارم
دنیا برایم بی تو آرامش ندارد
جز تو برایم هیچکس ارزش ندارد
ای کاش میرفتند زیر سم مرکب
تا پیکرت سالم بماند جان زینب
ای کاش میشد ختم کرد این قائله را
ای کاش میکشتند شمر و حرمله را
جای تو آنها کاش در گودال باشند
پیش تو وقت غارت اموال باشند
شب چهارم
#محرم#امام_حسين علیهالسلام
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#آرش_برارى@BooyeNarges_atre_Yass