اونا خبر نداشت....فکر میکرد زن مو سیاه جمشیدو ؛ منصور پیدا کرده.... .نمیدونست عروسشه! میدونی که مادر مشکات؛ در واقع مادر خونده ش بود.زن اقتداری! هیچوقت این دو تا با هم به توافق نرسیدن. موقعی که مشکات مادر خونده شو میذاشتش تو خاک ؛ صورتشو با سنگ له کرد! فقط از روی کینه.... همین!.گفتم :برادرای دوقلوی دکتر؟ گفت؛ واقعا بچه های کدخدا هستن.بعد از بمانی بدنیا امدن .مصور خریدشون...با پول همه رو میشه خرید....گفتم: پس بهار صحنه تجاوزی ندیده بودکه؟ گفت :چرا ! مازیار به زن مشکات ؛ روژان..مشکات خونه نبود.روژان میخواست از دست مازیار دیوونه فرار کنه ؛مازیار مست بود و بت گفتم مریض بود...دنبال روژان می افته..روژان از پله ها می افته پایین و آسیب میبینه.بهار از پشت پرده ، همه چیزو دیده.....مشکات میفرستتش امریکا...چند تا عمل انجام میده ؛ اما بعد برگشت از امریکا روژان مریض میشه.همه جا دنبال مازیار بوده تا اونو بکشه..مازیارم با چاقو ؛ گوشه چشم روژانو زخمی میکنه..چون روژان واقعا داشته میکشتتش...مشکات برای آرامش روحیه روژان ؛ اونو میفرسته اصفهان....نمیخواد زنش؛ تو اون خونه ی کثیف باشه.خونه ای که منصور و مازیار بچه های دزدیده شده رو می اوردن اونجا. گفتم :حالا نقشه ی تو و آرش چیه؟..گفت: تو منصورو میکشی!...گفتم ؛ شوخی میکنی؟ گفت؛ نمیتونه کار ما باشه ...دنبال یه غریبه میگشتیم ؛ تو رو پیدا کردیم.کار سختی نیست....فقط میری خونه ش و میگی همه چیزو میدونی..و اینکه قبل انقلاب همه جا اعلام کردن که مرده و حتی برگه ی دفنش هست....حالا به اسم رضا کار میکنه...نزول گیره و باند بچه دزدی داره...باید عصبیش کنی !مطمین باش بت حمله میکنه....ما اونجاییم...تو فقط از این اسپره میزنی تو صورتش..همین!..اون همیشه مسته.بقیه ش با ما.باید اسپره تو جیبت باشه و اماده....فقط همین..من و آرش اونجاییم...گفتم :قانون چی؟ گفت:جهل سالی عقبه قانون...به همه ی ما ؛ یه عمر رو دست زد. پدرشو کشت.خواهرش بمانی رو محجور اعلام کرد.دخترش دریا رو از ارث و زندگی محروم کرد و الهه رو به یه موجود افسرده تبدیل کرد که فقط قرص میخوره و نمیدونه چرازنده ست !مطمینم سمانه هم دوسش نداره.فقط به عنوان وسیله انتقام گیری از این خانواده ؛ بش نگاه میکنه...منصور و مازیار هر دو مقصرن..اما اول نوبت منصوره..مازیار؛ خوراک حاج علیه....چون الان پلیس بین الملل دنبالشه.ببین ما واقعا نمیخوایم منصور بمیره! باشه؟ فقط میخوایم التماس کنه! زانو بزنه...فقط برای زندگیش التماس کنه.همونجور که زنش الهه ؛ بمانی ودریا بهش التماس کردن...میخوام فقط عصبیش کنی.کور خونده اگه فکر کرده ارث کثیفش به پرویز جانش میرسه.....اون پول باید به خیریه داده شه تا گناه این خاندان بخشیده شه....فقط اگه سیمین اونجا نباشه.گفتم ؛ کیه واقعا این سیمین؟ گفت: یه دختر سرراهی بدبخت....منشی و همه کاره باندش.هر نقشی میخواد براش بازی میکنه.....یکی از دخترایی که دزدیده و بعد ؛ به جای فروشش ؛ اونو نوچه ی خودش کرده.....سیمین بدبخت ،چاره ای نداشته.فقط با استعدادتر از بقیه اون دخترا بوده و منصور برای لاپوشونی کارای کثیفش ؛ یه همدست زن جوون میخواسته !.یه دختر فراری بی کس وبی خانواده.....حالا میخوایم از منصور انتقام بگیریم....کمکمون میکنی؟ جادوگران ذهنم دوباره دندانهای نیششان را نشان دادند..بگو چیستا.بگو !!!!!یاد صدها بچه ای افتادم که منصور فروخته..یاد بمانی.غزال.چنگیز.دریا و بهار....گفتم : باشه.... #شیداوصوفی #قسمت_هفتادوسه ادامه دارد 7⃣3⃣⚫️🔴🔵