نگاه فردوسي و شاهنامه به انسان اين است كه ما حاصل هر دو گيتي هستيم، هم عالم امر، هم عالم خلق، هم عالم ملك، هم عالم ملكوت، هم عالم غيب، هم عالم شهادت، هم عالم ظاهر، هم عالم باطن، هم زمين، هم آسمان. منظور از دو گيتي اين است كه تو حاصل جمع تمام تلاشهايي هستي كه خدا در جهت خلق اين دو عالم صورت داده. ((به چندين ميانجي بپروردهاند)) يعني تو اول انسان نبودي، اول جماد بودي بعد تكامل پيدا كردي رسيدي به گياه. ميدانيد در ادبيات صوفيانه ما حتي اولين گياهي كه از جماد پيدا ميشود را مشخص كردهاند. هم چنين اولين حيواني كه از گياه پيدا ميشود، كرمي است به نام خراتين، كرم سرخ رنگي است. بعد اولين موجودي كه از حيوان به وجود ميآيد كه از نظر ظاهري شأن انسان را دارد، نسناس است و ميمون به قول ابن خلدون "المرحله القرديه" يعني مرحله ميموني، بعد ميرسد به مرحله انسان. ((به چندين ميانجي بپروردهاند)) يعني ((از جمادي مردي و نامي شدي)) و همين طور جلو آمدي, تا رسيدي به مرحله انسانيت. آن وقت در بيت دوم ميگويد: ((نخستين فطرت، پسين شمار تويي! خويشتن را به بازي مدار))
بزرگترین درس شاهنامه مدارا است. اگر فردوسی در این کتاب، به بیان و توصیف جنگهای مختلف میپردازد، بر آن نیست که از مزایا و خوبیهای جنگ بگوید. او معتقد نیست جنگ چیز خوبی است بلکه میخواد با بیان و توصیف این جنگها بلایای جنگ را به ما نشان دهد. فردوسی در کتابش نشان میدهد روحیه مدارا همیشه و همواره با ایرانیها است. شما به تاریخ ایران نگاه کنید. ایران بارها مورد حمله کشورهای مختلف قرار گرفته است، از اسکندر گرفته تا اعراب، از چنگیز گرفته تا غربیها، اما ما همواره فرهنگ و اصالت خود را داشتهایم. یعنی ما در طول این سالها زبان خود را عوض نکردهایم، به یونانی یا مغولی حرف نزدهایم، بلکه حتی تجاوزگران را تحت تاثیر خود قرار دادهایم. فردوسی این عصاره فرهنگ ایرانی را پیش روی ما قرار میدهد. او مدارا را با خرد یکی میداند، چنانکه میگوید: «مدارا خرد را برادر بود/ خرد بر سر جان چو افسر بود».