View in Telegram
من کلیشه‌ای مضحک و درب و داغون بودم که قبل تر از این، بارها و بارها کپی شده و دیگه نایی برای دوباره نقش شدن روی یک تن نداره. اما تو شخصیت فرعی جذابی بودی که مخاطب میخکوبش می‌شد، هرچند که متهم به بدخلقی و بدبینی؛ اما در نهایت هرکس گوشه‌ی ذهنش باهات همزات پنداری می‌کرد. حالا این میون، توی نقش فرعی پر از ابعاد و لایه‌های زیرین، به من احساس دوست داشته شدن دادی، من... نقش اصلی‌ای که لیاقت تعلق به تورو نداشتم، من... نقش اصلی‌ای که منتظر ورود پر عظم و شکوه نقش اصلی دیگه‌ای بودم، کسی که حضورش توی سرنوشتم با دستای ظریف و لاغر یه نویسنده‌ی کم سن و سال، مقدر شده بود. و تو، تو، تو، تو... تو با اون چشم‌های مشکی‌ای که هیچ‌وقت تمثالی براش جز عکس خود اون چشم‌ها پیدا نمی‌شه، به من نگاه می‌کردی، به من و به اون، به اونی که نقش اصلی این داستان شد تا من عقلم رو به زوال بره. تو از بابت شیفته‌ی اون بودن، سرزنشم می‌کردی و من نمی‌تونستم این حقیقت رو به زبون بیارم که: تو بهم احساس دوست داشته شدن می‌دادی، اما اون بهم؛ احساس عاشق شدن داد! – از زبـانِ←❨#مخلوقاتم❩
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily