°• شـــــعر خـــــوب

#سجاد_شهیدی
Channel
Logo of the Telegram channel °• شـــــعر خـــــوب
@Best_PoemsPromote
21.98K
subscribers
813
photos
5
videos
274
links
گروه ادبی #قافیه 💙 همیشه شعر به راه و همیشه قافیه خوب است! 📒 ─────── راه ارتباطی 💬 📮 @QafiyehBot ─────── اینستاگرام 🍁 🍀 b2n.ir/Qafiyeh 🍀 b2n.ir/Torfea ─────── وبلاگ 🍁 🍀 is.gd/Torfeh 🍀 is.gd/ShaahBeit ─────── تلگرام 🍁 🍀 @InstruSongs 🍀 @Torfea
°• شـــــعر خـــــوب
📖 #شعروگرافی ‏💎 @Best_Poems ‌
💎 @Best_Poems

‏━━━━━━━━━━━
برای فتح منِ خسته، جنگ لازم نیست
فقط بخند تو -آری- تفنگ لازم نیست

نیاز نیست به تزریق، کشتن ما را
هوا هوای تو باشد، سُرنگ لازم نیست

به جز همین که تو در ساحلی، دگر چیزی
برای خود‌کشیِ یک نهنگ لازم نیست

خرابه کردنِ یک شهر را، غمت بس بود
مغول نخواهد و تیمورِ لنگ لازم نیست

دلِ گرفته‌ی ما را به قلب خود نسپار
که در شکستنِ این شیشه سنگ لازم نیست

سیاه‌مویی و لب سُرخ، یک‌کدام بس است
که میزبان تو که باشی، دو رنگ لازم نیست

من از نگاه بیفتم، تو می‌روی بالا
در این مقایسه الّاکلنگ لازم نیست

بهانه کرد که چون شاعرم، هوس‌بازم!
بگو نخواستمت دیگر، انگ لازم نیست...
‏━━━━━━━━━━━
#سجاد_شهیدی

💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برق چشمان تو یک جور دگر می‌گیرد
آتش عشق تو در هیزمِ تَر می‌گیرد

هستی‌اش را نکند یک‌سره بر باد دهی
بی‌سبب نیست برایت گلِ سر می‌گیرد

نه فقط من به تو دلتنگ، که در باغچه هم
لاله از داغ تو دندان به جگر می‌گیرد

حکمت روشن این پلک زدن‌ها این است:
تیغِ ابرو بکشی، چشم سپر می‌گیرد

مو پریشان نکنی کاش، که در فلسفه هم
بحث‌ها بر سر گیسوی تو در می‌گیرد!

لااقل با غزلی تازه دلم را خوش کن
"ماه کِی از دل این برکه خبر می‌گیرد..."
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سجاد_شهیدی

💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مو پریشان کردی و ایمان مردم سست شد
حوزه ها تعطیل شد، داری چه با قم میکنی؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سجاد_شهیدی

💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باورم شد که عاشقم شده ای
باورم شد که چشم ها مستند
باورم نیست دیگر این هارا
چشم هایت ...دروغگو هستند

خواستم تا برای من باشی ...
ماندنی نیستی ... نخیر ... برو ...
پیش مردت بمان ... نمی مانی؟
به جهنم ... سفر به خیر ...برو ...

برو ... دیگر تو را نمی خواهم
داغ این درد اگرچه سنگین ست
دور تو گشتم و ندانستم
دور باطل که گفته اند این ست ...

چه قدر التماس می کردم
فکر این مرد خسته باش رفیق ...
مرهمم نیستی ...نباش ولی ...
روی زخمم نمک نپاش ...رفیق ..

چه قدر التماس می کردم
روزگار مرا سیاه نکن
به خدا عاشقم ...بمان پیشم
مرگ سجاد ...اشتباه نکن

مرگ سجاد را ولی آخر
به دل سنگ خود رقم زده ای
روزگارم جهنمی شده است
سرنوشت مرا بهم زده ای

حرف هایت چقدر مسخره اند
مرد حرفش یکی ...خداش یکی ...
شانه ای نیست تا که گریه کنم
همه رفتند و کاش ...کاش یکی ...

همه رفتند و یک نفر هم نیست
که بگیرد مرا در آغوشش ...
یک نفر نیست شعر هایم را
که بخوانم کمی دم گوشش ...

همه رفتند و یک نفر هم نیست
منم و اینهمه نبودن تو
منم و اینهمه حماقت، باز ...
می نشینم سر سرودن تو

وزن را بر ورق که پاشیدم
واژه ها را یکی یکی چیدم
گله ای نیست ... شاعرم اما ...
مرگ خود را به شعر می دیدم

آه لعنت به این شبایی که ...
آخ لعنت به ما ،به مایی که ...
تف به پایان ماجرایی که ...
شعر را می برد به جایی که ...
[می کنم صبر و نویسم شعر]

شعر،واگویه های مردی که ...
چشم پف کرده،روی زردی که ...
داغ سیگار و آه سردی که ...
داستان ،داستان دردی که ...
[می خورم بغض و می نویسم شعر ]

شعر،ناگفته های لالی که ...
 صبح را شب کند به حالی که ....
می کشد نقشه در خیالی که ...
آخر قهوه ،توی فالی که ...
[می برم رنج و می نویسم شعر ]

شعر،چشمان آس و پاسی که ...
می نشیند ته کلاسی که ...
پرت پرت است این حواسی که ...
قل اعوذ به رب ناسی که  ...
[می چکد اشک و می نویسم شعر]

شعر ،اشک ست در نگاهی که ...
چشمها دوخته به راهی که ...
یوسفی مانده قعر چاهی که ...
شعر یعنی صدای آهی که ....
[می کشم آه و می نویسم شعر]

شعر،تلخی انتظاری که ...
خاطرات خوش بهاری که ...
خلوت آخر قراری که ...
ترس بوسیدن و فراری که ...
[می دهم جان و ... ]

پای شعرت دوباره جان دادم
مرگ هم توی فال شاعر هاست
هیچ کس با خبر نخواهد شد ...
مرگ خاموش ... مال شاعر هاست

مردم و با خبر نشد از من
نه ...نمی خواست این زمانه مرا ...
بعد مردن کسی کنارم نیست ..
که بگیرد به روی شانه مرا

بعد مردن کسی کنارم نیست
دیگران هم شبیه تو هستند
تو کجای جهان من بودی؟
سر مرگم که شرط می بستند ...

روی پیشانیم که چین افتاد
روز بی تابی ام کجا بودی؟
گریه هایم امان نمی دادند
شب بی خوابی ام کجا بودی؟

تو نبودی ببینی ام اما ...
از خیالت شکست می خوردم
شعر گفتن مرا شکستم داد
از خودم ضرب شست می خوردم

بی تو تنها در این خیابان ها ...
پدر من درآمده بانو
گردو خاکم که زیر بارانم
روزگارم سر آمده بانو

حال و روزم وخیم تر شده است
هر چه دارم برای تو ... برگرد ...
بیستونی برای کندن نیست
جان من هم فدای تو ...برگرد ...

حیف اما ...چگونه برگردی؟
کاش خود را کمی صبور کنم
باز هم گوشه ی همین خانه
بنشینم تو را مرور کنم

ابروان تیغ و گیسوانت تیر
مژه ها ،میله های زندانت ...
تو قدم از قدم که برداری؛
می چکد شعر از گریبانت ...

خنده هایت اصیل و عاشق کش
چشم هایت سیاه مثل دلت
خون ما می مکی و لب سرخی
رحمت شاعران بر آب و گلت ...

شعر من آخرین امید من است
شعر گفتم که مال من باشی
قهوه خوردم به این بهانه که تو
آخر قهوه فال من باشی

مردت این روز های سخت از درد
قرص اگر خورد هم فدای سرت
زندگی کن عزیز راحت باش
مرد تو مرد هم فدای سرت

کاش میشد که حرف هایم را
بنویسم به روی دیوارت
من که لبریز گفتنم ...اما ...
هیچ بانو ... خدا نگهدارت ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سجاد_شهیدی

💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چقدر یوسف مصری به چاه کرده خدا
چقدر عمر زلیخا تباه کرده خدا

چه بار ها که به چشمت نگاه می کردم
چه بارها که به من بد نگاه کرده خدا

اگر نگاه به چشمت گناه باشد، پس
چقدر اول خلقت ،گناه کرده خدا

چقدر اول خلقت ،خودش که تنها بود
برای موی تو کاغذ سیاه کرده خدا

چقدر موی پریشان که با هزار امید
به زور روسریت سر به راه کرده خدا

به خلق چشم تو بازار خویش کرده کساد
اگر غلط نکنم اشتباه کرده خدا ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سجاد_شهیدی

🍁🍁🍁🍁


ما برایش جان فدا کردیم و او با طعنه گفت
چیزِ دندان گیرِ مرغوبی نداری بیشتر ؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💠 #سجاد_شهیدی


○● @Best_Poems 🏅
🍁🍁🍁🍁


نیست در قاموس رندان صحبت از عاقل شدن !
ما اطاعت می‌کنیم از آنچه دل فرموده است ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💠 #سجاد_شهیدی


○● @Best_Poems 🏅
🍁🍁🍁🍁


جانم گرفت و گفت چطور است حالتان ؟
شکر خدا ، به لطف توام روبراه تر ... !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💠 #سجاد_شهیدی


○● @Best_Poems 🏅
💎 @Best_Poems

‏━━━━━━━━━━━
نیست از داغت نشان در ما، دماوندیم پس
گریه چون کاری نخواهد کرد، می‌خندیم پس!

یک‌دَم از ما گوید و یک لحظه ما را بشکند
در دهان یار، ما هم مثل سوگندیم پس!


از میان دوستانش می‌کند ما را جدا
مثل مو بین غذا، ما ناخوشایندیم پس!

راوی‌ام لازم ندارد، مُستمع هم نشنود
هیچکس ما را نمی‌خواهد، چنان پندیم پس!

یا غم دیروز، یا در شوق فردای من‌اند
هیچکس در ما نخواهد زیست، اسفندیم پس!

خو بگیرد چون کبوتر، بستنش بی‌علّت است
گفت آزادی، ولی در اصل در بندیم پس

خوشه‌چین جز غفلتِ دهقان ندارد خواهشی
رو نگیر این‌گونه، ما هم آرزومندیم پس...
‏━━━━━━━━━━━
#سجاد_شهیدی