°• شـــــعر خـــــوب

#حسین_صفا
Channel
Logo of the Telegram channel °• شـــــعر خـــــوب
@Best_PoemsPromote
21.98K
subscribers
813
photos
5
videos
274
links
گروه ادبی #قافیه 💙 همیشه شعر به راه و همیشه قافیه خوب است! 📒 ─────── راه ارتباطی 💬 📮 @QafiyehBot ─────── اینستاگرام 🍁 🍀 b2n.ir/Qafiyeh 🍀 b2n.ir/Torfea ─────── وبلاگ 🍁 🍀 is.gd/Torfeh 🍀 is.gd/ShaahBeit ─────── تلگرام 🍁 🍀 @InstruSongs 🍀 @Torfea

📖 #شعر_نوین

‏━━━━━━━━━━━
چه زیبا بودی تو
و چه فروتنانه
از مصیبتِ آرامش نجاتم دادی

پیش از تو،
هوا مرا می‌کُشت،
دعا منطق نداشت،
روشنایی منطق نداشت
و من به امید دیدن یک خواب شفّاف،
شب‌ها با عینک می‌خوابیدم...

#حسین_صفا
‏━━━━━━━━━━━

💎@Best_Poems
💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطـار پنجره‌هایش را
گرفته زیرِ بغل می رفت
و پشت ابر نهان می شد...
دلم كه مـاه محالش را
به حال بدرقه می‌افتاد
جهان پر از چمدان می‌شد

و برگ بود كه می‌بارید
و بادْ خسته_وزان می‌رفت...
خزان مسافتی از من بود
كه در تداركِ رفتن بود
ولی...همینكه خزان می‌رفت
دوباره باز خزان می شد...

مرا تو بی‌سـببی هرگز
بدونِ ماه شبی هرگز
دو پیكِ آخرِ عمرم را
به این شراب لبی هرگز...
برای هرگزِ لب‌هایت
شراب نیز دهان می‌شد

جـذامـیانِ دلم پیرند
و دست‌های تو اكسیرند
جوان‌شان كن اگر «آن»ی...
روایت است كه حافظ هم
به یادِ روی تو پیری را
به یك اشاره جوان می‌شد

قطارِ بی سر و بی دستان
روانه شد به انارستان
و جانِ خلق چه ارزان بود!
لبت كه سرخِ پریشان بود...
...به شهر ولوله می‌افتاد
انار بس كه گران می شد!

قطار پنجره‌هایش را
گرفته زیرِ بغل می‌رفت
و او به مـاهِ عسـل می‌رفت
كه سر در آورَد از جایی...
خبر نداشت كه دنیایی
برای او نگران می‌شد

به اخـتیارِ كه می‌آییم؟
چرا برای چه می‌آییم؟
نخواسـتیم! نمی‌آییـم!
و آمـدیم... خداونـدا!
چه خوب بود نه می‌ماندیم
نه وقتُ رفتن‌مان می‌شد...

به جز تو هیچكس اینجا نیست
خدا هم این‌همـه غمگین نیست
خـدا هم این‌همــه تنـها نیست..!
بساطِ گریه مهـیّا نیست...
وگرنه رو به انـارستان
چه سـیل‌ها كه روان می‌شد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حسین_صفا

💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نه هوای تازه و نه لباس نو می خوام
هفت سین من تویی من فقط تو رو می خوام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حسین_صفا

💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خيلي ببار ابر! كه دائم
از تربتم درخت برويد
اين آرزوی اول من بود

از آرزو به بعد چه بودم
كبريت نيم سوخته ای كه
در حسرت درخت شدن بود

باران به شيشه زد كه بهار است
گفتم خدای من ! چه بپوشم؟
پس بانگ زد كسی درِگوشم؛
اي جامه ات لبم كه انار است!
آن قرمزی كه دوخته بودم
پيراهنت نبود كفن بود

دريا برای مردن ماهی
بی اختيار فاتحه می خوانْد
ماهی به خنده گفت كه گاهی
هجرت علاج عاشق تنهاست
اما درون تابه نمی پخت
از بس كه بی قرار وطن بود

قلبم! تو جز شكست به چيزی
هرگز نخواستی بگريزی
هرگز نخواستی بستيزی
با اژدهای هفت سری كه
در شانه ات به طور غريزی
آماده ی جوانه زدن بود

چشمت چكيده بود به عالم
من غرق چكّه های تو بودم
اما زمان سر آمده بود و
بارانِ تند بند نيامد

جان از تنم در آمده بود و
بارانی ام هنوز به تن بود

خيلی برَنج بال ملائك!
بال كسی شكسته در اينجا
خيلی مرا ببند به زنجير!
ديوانه ای نشسته در اينجا

ديوانه را ببند به زنجير
_اين آرزوی آخر من بود_
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حسین_صفا

💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای ماه مهر! زهر هلاهل!
باز آ که زنگ های ثلاثه
روزی هزاربار بمیرند

تا کودکان به وقت دبستان
از ترس امتحان نهایی
با نمره ی چهار بمیرند


ای ماه مهر! ماه بداخلاق!
با ایده های محکم و خلّاق
ما را بزن به خط کشی از چوب
ما را بزن به ترکه ی مرطوب
تا در درون کودک دیروز
مردان بی شمار بمیرند..


در این کلاس های رفوزه
لای کتاب های عجوزه
ما چیستیم بر درِ کوزه؟

سقّای عِلم! دست بجنبان
تا گوش های تشنه به دستِ
چَک های آبدار بمیرند..


حمّالِ کوهِ پرسش و پاسخ
در جزوه های باطله بودند

حمّال تست های گران و
اعقاب گیجِ قافله بودند

حق داشتند آن همه قاطر
زیر فشار بار بمیرند..


از رنج های دود شونده
تا خرتناق کام گرفتند

با دود از کتانی چینی
یک عمر انتقام گرفتند

تا حدِّ مرگ، نشئه ی نشئه
ماندند تا خمار بمیرند..


یک مشت خطبه خوانده شوند و
یک مشت نطفه بسته شوند و
هی ماشه ها چکانده شوند و
سربازها به شکل جنین ها
در خاکریزهای درونِ
زن های باردار بمیرند..


مادر! مدادْقرمز من کو؟
کو لقمه های نان و پنیرم؟

آخر چطور بیست بگیرم؟
وقتی که دست های فقیرم
فردای درس آن همه باید
در جستجوی کار بمیرند...


روزی هزاربار بگو آب
روزی هزار بار بگو نان

مادر! مرا ببر به دبستان
تا روی شاخه های جوانم
گنجشکهای توی دهانم
روزی هزاربار بمیرند..


دل بادبادکی ست حصیری
آهی که می وزد دل ما را
تا اوج می بَرد به اسیری

با هر نخِ بریده شهیدی ست
دل های رفته را بگذارید
در اوج افتخار بمیرند..


ای گریه قبضه های تفنگت!
وقتش رسیده است که دیگر
زندانیان زبر و زرنگت
در موسم تعلُّم و تعلیم
با آخرین گلوله ی تقویم
در لحظه ی فرار بمیرند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حسین_صفا
💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو در مسافت بارانی
و غم درشکه‌ای از اشک است
و اشک شیهه کوتاهی

من و تو آخورمان مرگ است
از این درشکه بیا پایین
تو نیز شیهه بکش گاهی


زمین گرد چه می‌خواهد
به جز به گرد تو چرخیدن
سپس به سوی تو غلتیدن

سپس به پای تو افتادن
توان این همه در من نیست
مرا ببخش اگر ماهی


آهای بینی سربالا
از این درشکه بیا پایین
به من بچسب همین الان

مرا ببوس همین حالا
که زندگی دو سه نخ کام است
و عمر سرفه کوتاهی


همیشه هرگزم از نیلی
همیشه قرمزم از سیلی
و گاهی از همه قرمزتر

و گاهی از همه هرگزتر
مرا ببخش اگر هرگز
مرا ببخش اگر گاهی


منم که لک لک غمگینی
به روی دودکشت هستم
منم که ماهی دریا

بلند موی مشت هستم
منم که طعمه قلابم
مرا شکار کن ‌ای ماهی


منم شکار شکارم کن
سپس ببوس و بچرخانم
سپس بچرخ و ببوسانم

سپس چه کار، چه کارم کن
چه کار، هرچه تو می‌خواهی است
بخواه آن چه که می‌خواهی


من و تو اول مان آه است
اگر که آخرمان مرگ است
من و تو خواهرمان آه است

اگر برادرمان مرگ است
عجول باش اگر مرگی
عمیق باش اگر آهی


رسول حرف زدن با من
برای مومن اندوهم
تو سرپناه‌ترین غاری

امام گوش به من دادن
برای راز نگهداری
تو سر به مهر‌ترین چاهی


بتاز گله اکسیژن
و راه مالرویی چیزی
به سمت پنجره پیدا کن

هوای حبس نفس‌گیر است
بتاخت قفل مرا وا کن
بتاز‌ای که پر از راهی


منی که از تو نمی‌افتم
به اسب تشنگی‌ات گفتم
در این مسافت طولانی

تو در شفاعت بارانی
و غم درشکه‌ای از ابر است
و ابر شیهه کوتاهی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حسین_صفا

Audio
🎼 #MohsenChavoshi

خيالبافی ات بد نيست !
خيال كن كه خواهی رفت...

همين كه رفتی و مردم،
تلاش كن كه برگردی
و در كمال خونسردی
مرا به خاک بسپاری...

📝 #حسین_صفا

💎 @Best_Poems
💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من تو را دیده ام که غمگینی
پس نخواه از غم تو غم نخورم
بعد از این هم نخواه بگذارم
سر راحت به روی بالینم...

من چه دیوانه ام که هنوز
بوسه ای را که با خودت بردی
بعد از آن روز و بعد از این همه سال
از لب هیچ کس نمی چینم..

زن دیوانه! دوستت دارم
من دیوانه دوستت دارم
این تو هستی که دورتر شده ای
دور و دلمرده...بی تو من اینم..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حسین_صفا
💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای ماه مهر! زهر هلاهل!
باز آ که زنگ های ثلاثه
روزی هزاربار بمیرند

تا کودکان به وقت دبستان
از ترس امتحان نهایی
با نمره ی چهار بمیرند


ای ماه مهر! ماه بداخلاق!
با ایده های محکم و خلّاق
ما را بزن به خط کشی از چوب
ما را بزن به ترکه ی مرطوب
تا در درون کودک دیروز
مردان بی شمار بمیرند..


در این کلاس های رفوزه
لای کتاب های عجوزه
ما چیستیم بر درِ کوزه؟

سقّای عِلم! دست بجنبان
تا گوش های تشنه به دستِ
چَک های آبدار بمیرند..


حمّالِ کوهِ پرسش و پاسخ
در جزوه های باطله بودند

حمّال تست های گران و
اعقاب گیجِ قافله بودند

حق داشتند آن همه قاطر
زیر فشار بار بمیرند..


از رنج های دود شونده
تا خرتناق کام گرفتند

با دود از کتانی چینی
یک عمر انتقام گرفتند

تا حدِّ مرگ، نشئه ی نشئه
ماندند تا خمار بمیرند..


یک مشت خطبه خوانده شوند و
یک مشت نطفه بسته شوند و
هی ماشه ها چکانده شوند و
سربازها به شکل جنین ها
در خاکریزهای درونِ
زن های باردار بمیرند..


مادر! مدادْقرمز من کو؟
کو لقمه های نان و پنیرم؟

آخر چطور بیست بگیرم؟
وقتی که دست های فقیرم
فردای درس آن همه باید
در جستجوی کار بمیرند...


روزی هزاربار بگو آب
روزی هزار بار بگو نان

مادر! مرا ببر به دبستان
تا روی شاخه های جوانم
گنجشکهای توی دهانم
روزی هزاربار بمیرند..


دل بادبادکی ست حصیری
آهی که می وزد دل ما را
تا اوج می بَرد به اسیری

با هر نخِ بریده شهیدی ست
دل های رفته را بگذارید
در اوج افتخار بمیرند..


ای گریه قبضه های تفنگت!
وقتش رسیده است که دیگر
زندانیان زبر و زرنگت
در موسم تعلُّم و تعلیم
با آخرین گلوله ی تقویم
در لحظه ی فرار بمیرند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حسین_صفا
🍁🍁🍁🍁


شانه خالی نمیکنم ، زیرا
با تو همواره روبه رو هستم
باش تا صبح دولتم بدمد
شانه خالی نکن ، بگو هستم

یا بگو از چه دوستم داری
یا نگو ترک خانه خواهی گفت
هم بگو هم نگو ، که من عمری است
خسته از این بگو مگو هستم

بعد از این ردّ گریه هایم را
جاده ها چشم بسته می خوانند
چمدان های خسته می دانند
رهسپار کدام سو هستم

من تو را برگزیدم از همه ی
دلبرانی که عاشقم بودند
همه ی عاشقان من اویند
من هم از عاشقان او هستم

خاطرت هست قایقی که شکست
سینه ای از کدام دریا بود؟
پس به خاطر نگه ندار امروز
سکّه ای در کدام جو هستم

مهربان! حرف داشتم با تو
یک جهان حرف داشتم با تو
یک جهان حرف بودم و حالا
عقده ای مانده در گلو هستم

در اتاقی که بی تو قبر من است
روی تختی که جای خالی توست
چون تو گرمم نمی کنی کفنم
تو که سردت شود پتو هستم

تو که تنها شوی به غیر از من
به سراغ کسی نخواهی رفت
من که تنها تر از توام ، تنها
با تو محتاج گفت و گو هستم

زن شومرده ای ست زندگی ام
چشم غسّالخانه ای دارم
زندگان تمام دنیا را
با همین گریه مرده شو هستم

سرم از آستانه ات خالی ست
جای من روی شانه ات خالی ست
تا ابد نیستی و با این حال
تا ابد با تو روبه رو هستم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💠 #حسین_صفا


○● @Best_Poems 🏅
🍁🍁🍁🍁


دیگر این ابر بهاری جان باریدن ندارد...
این گُل خشکیده دیگر ارزش چیدن ندارد.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💠 #حسین_صفا


○● @Best_Poems 🏅
🍃
دستت مبارك است كه چَك می زند به گوش
دستت مبارك است كه مي آورد به هوش
عيسای دست هاي مبارك! بزن مرا...
تا مرده ای به زنده شدن مفتخر شود!

#حسین_صفا
🍃

🆔 @best_poems_for_you