📖 #شعر_بلند
━━━━━━━━━━━
ترسِ این لکنتی که با من هست
تا کدامین بهار میآید؟
عافیت را به گور خواهد برد؟
منِ چوبین سوار میآید؟
داغِ من را زمین نمیگیرد
مانده عمری به روی شانه ی من
خونبهایی که بارِ من کردند
خونچکان گشته در ترانهی من
هر نهالِ نحیف آوردند
چون درختِ تناورش کردم
پیش چشمان من به خاک افتاد
پهلوانی که باورش کردم
وردهایی فریبمان دادند
دست از قفلِ این قفس بکشید
عمرهایی که مختصر بودند
نذرِ این گشته تا نفس بکشید
لج به روی بد است مهرهی من
صفحهها، مار در کمین دارند
نردبانها ز دست من دورند
تاسها، پای روی مین دارند
دیدبان بر چکاد من بودند
کورهایی که دود میکردند
دشمنانم ولی مخابره را
توی سایه شنود میکردند
خاوری دور و خاوری نزدیک
ما فقط در میانهی کاریم!
بر سرابی که شورهزارِ غم است
لالهها را جوانه میکاریم
پخته از خشتِ جانِ من بودند
خیمههایی که از عمود افتاد
کفر با من پیاله مینوشد
از اجاقم که بوی دود افتاد...
● #علیرضا_کاشف
━━━━━━━━━━━
💎 @Best_Poems