🔘 تا سه روز دیگر!
🔵 متوکل تصمیم گرفت روزی که سران کشورش برای تقدیم سلام میآیند دستور بدهد،
امام هادی علیه السلام با پای پیاده نزد او بیاید. وزیر متوکل به او گفت:
🔹«این کار به ضرر تو تمام می شود و حرفهای بدی پشت سرت خواهند زد. این کار را نکن. و اگر حتما میخواهی تصمیمت را عملی کنی دستور بده همه فرماندهان و اشراف نیز پیاده بیایند که مردم گمان نکنند منظور تو تحقیر
امام هادی علیه السلام است.»
🔸متوکل پذیرفت و نقشه اجرا شد. فصل تابستان بود و
امام علیه السلام وقتی به دالان ورودی قصر متوکل رسید؛ عرق کرده بود.
🔶 یکی از نگهبانان متوکل میگوید:
🔸«
امام علیه السلام را در دهلیز قصر نشاندم و صورت مبارکش را با حوله پاک کردم، و در ضمن به
امام علیه السلام گفتم:
🔹«درباره پسر عمویتان، متوکل، فکر بد نکنید. منظورش فقط پیاده آمدن شما نبود، بلکه دیگران را هم مامور به انجام این کار بودند.»
🔷 امام هادی علیه السلام آیه 56 از سوره هود را خواند:
⬅️ «تمتعوا فی دارکم ثلاثه ایام ذالک و عد غیر مکذوب.»
🔵 (خداوند از قول صالح پیامبر به قومش میفرماید: سه روز در خانههایتان میمانید و پس از آن عذاب الهی میآید، و این وعدهای راست است.)
🔶 به خانهام که برگشتم یکی از دوستانم که شیعه بود، نزد من آمد. به او گفتم:
🔸 «ای رافضی بیا سخنی را که امروز از امامت شنیدم برایت بازگو کنم.» و ماجرا را گفتم.
🔹به من گفت:«نصیحت مرا بپذیر. اگر
امام هادی علیه السلام این را فرموده است، اموال و داراییهایت را جمع کن که متوکل بعد از سه روز یا میمیرد یا کشته میشود.»
🌟 من خشمناک شدم و او را ناسزا گفتم و از خود دور کردم، ولی وقتی تنها شدم فکر کردم دوراندیشی ضرر ندارد. اگر راست باشد ضرر نکردهام. به دنبال این فکر به قصر متوکل رفتم و هر چه داشتم جمع کردم و به دست خویشان مورد اطمینانم به امانت سپردم، و تنها در خانهام یک تکه حصیر باقی گذاشتم.
شب چهارم متوکل کشته شد و خودم و اموال و داراییام سالم ماند.
🌹به دنبال این موضوع، نزد
امام هادی علیه السلام رفتم و از او خواستم برایم دعا کند.
📚 بحارالأنوار، ج 50، ص 147، شماره 32
#امام_هادی علیه السلام
🌍 @BeitolabbasTv