🕊مهربانی را بیاموزیم
فرصت آیینهها در پشت در مانده است
روشنی را میشود در خانه مهمان کرد
میشود در عصر آهن
آشناتر شد
سایبان از بید مجنون ،
روشنی از عشق
میشود جشنی فراهم کرد
میشود در معنی یک گل شناور شد
مهربانی را بیاموزیم
موسم نیلوفران در پشت در مانده است
موسم نیلوفران، یعنی که باران هست
یعنی یک نفر آبی است
موسم نیلوفران یعنی
یک نفر میآید از آن سوی دلتنگی
میشود برخاست در باران
دست در دست نجیب مهربانی
میشود در کوچههای شهر جاری شد
میشود با فرصت آیینهها آمیخت
با نگاهی
با نفسهای نگاهی
میشود سرشار از رازی بهاری شد
دستهای خستهای پیچیده با حسرت
چشمهایی مانده با دیوار رویاروی
چشمها را میشود پرسید
یک نفر تنهاست
یک نفر با آفتاب و آسمان تنهاست
در زمین زندگانی آسمان را میشود پاشید
میشود از چشمهایش
چشمها را میشود آموخت
میشود برخاست
میشود از چارچوب کوچک یک میز بیرون شد
میشود دل را فراهم کرد
میشود روشنتر از اینجا و اکنون شد
جای من خالی است
جای من در عشق
جای من در لحظههای بی دریغ اولین دیدار
جای من در شوق تابستانی آن چشم
جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن میگفت
#محمدرضا_عبدالملکیانآوای پردیس
🎼