🕊️میکند سلسلهٔ زلف ِتو دیوانه مرا
میکشد نرگس ِمست ِتو به میخانه مرا
متحیر شدهام تا غم ِعشقت ناگاه
از کجا یافت در این گوشهٔ ویرانه مرا
هوس ِدرِّ بناگوش ِتو دارد دل ِمن
قطرهٔ اشک از آنست چو دردانه مرا
دولتی یابم اگر در نظرِ شمع ِرخت
کشته و سوخته یابند چو پروانه مرا
درد ِسر میدهد این واعظ و میپندارد
کالتفاتست بدان بیهده افسانه مرا
چاره آنست که دیوانگیای پیش آرم
تا فراموش کند واعظ ِفرزانه مرا
از می ِمهرِ تو تا مست شدم همچو
عبیدنیست دیگر هوس ِساغر و پیمانه مرا
#عبید_زاکانی