🕊باورهای پوشالی
نیست در گنجینهی گفتارمان حرفِ حساب
رد پای پرسشی در جستجوی یک جواب
روز و شب در بندِ باورهای پوشالی اسیر
در جهانی مملو از وَهم وخیالات و سراب
خونبهای عشق را با دادنِ جان می دهیم
تا که محکومیم در زندان یأس و اضطراب
مرگِ هم را ساده می بینیم و خیلی سادهتر
قطره اشکی میچکانیم از سرِ لطف و ثواب
اندکی خوابِ قلم را می پرانیم از سرش
تا مگر وجدانمان آسوده باشد وقتِ خواب
می سُراییم از دلِ خونِ وطن در شعرِ خود
تا که دنیا بیشتر ما را کند شاعر، خطاب
فرصتِ پروازمان را ساده از کف می دهیم
تا که پنهانیم در کنجِ قفس پشتِ نقاب
زندگی در بند و با رویای آزادی بس است
چاره ای باید برای مرگِ کابوسِ عذاب
تیشه ای بُرنده از پر دادنِ اندیشه ها
تا که زد بر ریشهی هر باور پوچ و خراب!
#شیوا_صالحیآوای پردیس
🎼@Avaye_Pardis