عصر دلفان

#گردنه‌ی_ورزانه
Channel
Logo of the Telegram channel عصر دلفان
@AsredelfanPromote
21.46K
subscribers
41.4K
photos
4.55K
videos
4.68K
links
عصر دلفان ارتباط با ما @Asredelfan_admin
📜 قسمتی از خاطرات سفر ناصرالدین شاه به نهاوند که در مورد بازدید از سراب گیان است و نام بردن از #خاوه و #گردنه‌ی_ورزانه برگرفته از کتاب سفرنامه عراق عجم که خواندن آن خالی از لطف نیست.

روز پنجشنبه، نوزدهم، سراب گیان

امروز باید برویم سراب گیان، یعنی به جهت سیاحت و تماشا رفته، عصر مراجعت می کنیم. صبح زود برخاسته، سوار شدیم. امیرخان سردار هم چون این جاها را بلدیت دارد، در رکاب ما سوار شد و مرط-همه جا از جلوی ما راه را بلدی می کرد.

از دره ی نهاوند به طرف صحرا راندیم. شهر نهاوند هم دست راست افتاده، اما خیلی دور است. یک راهی هم از دامنه می رفت که خیلی خوب و خلوت بود، لکن ما به راهنمایی مرط از این راه رفتیم. از تپه ای بالا رفته، جلگه ی دیگری پیدا شد که دهات نهاوند در این صفحه واقع است و تمام صحرا پوشیده از حاصل زراعت بود. جاده ی باریکی داشت که ما از کنار زراعات می رفتیم.

به اول دهی که رسیدیم زراگون یا زراین [زرامین] است و راه رو به مغرب جنوبی است. در دست راست هم ده برزو[برزول] و گیران [گیان] بود و دست چپ، ده کرک علیا و سفلا؛ و ما از وسط دو کرک گذشتیم. ده حاجی آباد هم دست چپ واقع بود.

از کرک که گذشتیم، جلگه وسیع شد و ده کیان از دور نمایان شد که روی تپه واقع است، اما این تپه مصنوعی است. قلعه ای دارد. دور تپه هم خانه است و باغات هم دارد، اما دور بود و ما نزدیک آن جا نرفتیم.

گیان اول خالصه ی دیوان بوده، بعد به مالکیت از طرف دولت به محمدخان نهاوندی واگذار شده است. ده بزرگی است. آب این چشمه ی گیان قریه ی گیان راهم مشروب کرده، به دهات دیگر می رود و همه ی این جاها از این آب مشروب می شود.

پایین تر از گیان هم دهات زیاد به نظر می آمد که باغات هم داشتند. حاصل زراعت این جاها را درو می کردند، اما بهاره کاری که کرده بودند، هنوز سبز بود. حاصل زیادی هم بود که هنوز درو نکرده بودند. زراعت این جاها به قدری خوب و باز شده بود که با اسب که از پهلوی حاصل می گذشتیم، بلندی حاصل تا کله اسب بود.

خلاصه از این جا راه رو به جنوب و کوه شد که چشمه ای توی تنگه و زیر این کوه است. کوه متوسطی است، چندان بلند نیست، اما دو سه لکه برف داشت. یک دهی هم پایین تر از این جاست، اسمش #ورزانه[ورازانه] است و یک گردنه ای دارد معروف به #گردنه‌ی_ورزانه که از این گردنه به #خاوه می رود. قدری دیگر که رفتیم، زراعات تمام شد و به صحرا افتادیم. صحرای سنگلاخی بود. مجدالدوله وامین خلوت و سایر عمله جات خلوت در رکاب بودند.

رفتیم تا رسیدیم به جنگلی که دره ای تشکیل می دهد و اشجار جنگلی زیادی دارد. دست راست، همه درخت بلوط است. وسط دره هم نهر آبی جاری است که به احجار می خورد و صدا می کند. دو طرف نهر هم همه جا درخت های چنار و گردو و بلوط و اشجار جنگلی است. چناره های پایین دست دره ریشه های خیلی کهن دارد، لیکن کتل هایش را نمی دانیم بریده یا چه کرده اند که همه چتری شده است، اما باز خیلی بزرگ و سایه گستر است.

دست چپ هم باز تپه های جنگل دار است که درخت های بلوط و غیره دارد. بالاتر که می رود، درخت های چنار خیلی بزرگ می شود، به قدر درخت امامزاده صالح قریه تجریش شمیران، اما خیلی صاف تر و بهتر، و شاخه های خیلی بزرگ و بلند دارد که کله ی چنار پیدا نیست. همه ی رود در سایه ی اشجار است. به طوری که اگر اردو بیاید این جا بیفتد، تمام اردو می توانند در سایه ی درخت ها باشند بدون این که چادر بزنند. امامزاده یاپیری هم در این جا مدفون است که سر قبرش چهار طاقی دارد، اما خراب شده. این جا را محمود میرزای مرحوم ساخته است و سنگ مرمری هم به دیوار نصب کرده اند که تاریخ بنای این جا بر آن سنگ منقور است. در سنه ی هزار و دویست و سی و نه که هفتاد سال قبل از این باشد، این جا را بنا کرده است. قبرستان کهنه هم زیر جنگلی هست که خیلی قدیم است، اما حالا در این جاها آبادی و عمارتی نیست.

رفتیم تا رسیدیم به سرچشمه ای که از زیر کوه سنگی در می آید. از دو طرف کوه آب می جوشد. از وسط هم آبی در می آید به رنگ آبلیمو سفید رنگ، اما هیچ بویی ندارد. جوشش می کند، مثل این است که گاز داشته باشد و داخل این آب ها شده، همه را سنگین و بد می کند. این است شکل این چشمه، زیر چشمه که چنارهای بزرگ زیادی داشت و از اطراف، آب جاری و وسط، تختی طبیعی بود، فرمودیم آفتاب گردان زدند. ناهار خوردیم. توی راه که می آمدیم، مجدالدوله خواست تفنگ به باقرقره بیندازد که غفلتا اسب برجست، تفنگ از دستش در رفت و افتاد به زمین، تمام دست مجدالدوله را زخم کرد.

🔺کتاب سفرنامه عراق عجم



@asredelfan
📜 قسمتی از خاطرات سفر ناصرالدین شاه به نهاوند که در مورد بازدید از سراب گیان است و نام بردن از #خاوه و #گردنه‌ی_ورزانه برگرفته از کتاب سفرنامه عراق عجم که خواندن آن خالی از لطف نیست.

روز پنجشنبه، نوزدهم، سراب گیان

امروز باید برویم سراب گیان، یعنی به جهت سیاحت و تماشا رفته، عصر مراجعت می کنیم. صبح زود برخاسته، سوار شدیم. امیرخان سردار هم چون این جاها را بلدیت دارد، در رکاب ما سوار شد و مرط-همه جا از جلوی ما راه را بلدی می کرد.

از دره ی نهاوند به طرف صحرا راندیم. شهر نهاوند هم دست راست افتاده، اما خیلی دور است. یک راهی هم از دامنه می رفت که خیلی خوب و خلوت بود، لکن ما به راهنمایی مرط از این راه رفتیم. از تپه ای بالا رفته، جلگه ی دیگری پیدا شد که دهات نهاوند در این صفحه واقع است و تمام صحرا پوشیده از حاصل زراعت بود. جاده ی باریکی داشت که ما از کنار زراعات می رفتیم.

به اول دهی که رسیدیم زراگون یا زراین [زرامین] است و راه رو به مغرب جنوبی است. در دست راست هم ده برزو[برزول] و گیران [گیان] بود و دست چپ، ده کرک علیا و سفلا؛ و ما از وسط دو کرک گذشتیم. ده حاجی آباد هم دست چپ واقع بود.

از کرک که گذشتیم، جلگه وسیع شد و ده کیان از دور نمایان شد که روی تپه واقع است، اما این تپه مصنوعی است. قلعه ای دارد. دور تپه هم خانه است و باغات هم دارد، اما دور بود و ما نزدیک آن جا نرفتیم.

گیان اول خالصه ی دیوان بوده، بعد به مالکیت از طرف دولت به محمدخان نهاوندی واگذار شده است. ده بزرگی است. آب این چشمه ی گیان قریه ی گیان راهم مشروب کرده، به دهات دیگر می رود و همه ی این جاها از این آب مشروب می شود.

پایین تر از گیان هم دهات زیاد به نظر می آمد که باغات هم داشتند. حاصل زراعت این جاها را درو می کردند، اما بهاره کاری که کرده بودند، هنوز سبز بود. حاصل زیادی هم بود که هنوز درو نکرده بودند. زراعت این جاها به قدری خوب و باز شده بود که با اسب که از پهلوی حاصل می گذشتیم، بلندی حاصل تا کله اسب بود.

خلاصه از این جا راه رو به جنوب و کوه شد که چشمه ای توی تنگه و زیر این کوه است. کوه متوسطی است، چندان بلند نیست، اما دو سه لکه برف داشت. یک دهی هم پایین تر از این جاست، اسمش #ورزانه[ورازانه] است و یک گردنه ای دارد معروف به #گردنه‌ی_ورزانه که از این گردنه به #خاوه می رود. قدری دیگر که رفتیم، زراعات تمام شد و به صحرا افتادیم. صحرای سنگلاخی بود. مجدالدوله وامین خلوت و سایر عمله جات خلوت در رکاب بودند.

رفتیم تا رسیدیم به جنگلی که دره ای تشکیل می دهد و اشجار جنگلی زیادی دارد. دست راست، همه درخت بلوط است. وسط دره هم نهر آبی جاری است که به احجار می خورد و صدا می کند. دو طرف نهر هم همه جا درخت های چنار و گردو و بلوط و اشجار جنگلی است. چناره های پایین دست دره ریشه های خیلی کهن دارد، لیکن کتل هایش را نمی دانیم بریده یا چه کرده اند که همه چتری شده است، اما باز خیلی بزرگ و سایه گستر است.

دست چپ هم باز تپه های جنگل دار است که درخت های بلوط و غیره دارد. بالاتر که می رود، درخت های چنار خیلی بزرگ می شود، به قدر درخت امامزاده صالح قریه تجریش شمیران، اما خیلی صاف تر و بهتر، و شاخه های خیلی بزرگ و بلند دارد که کله ی چنار پیدا نیست. همه ی رود در سایه ی اشجار است. به طوری که اگر اردو بیاید این جا بیفتد، تمام اردو می توانند در سایه ی درخت ها باشند بدون این که چادر بزنند. امامزاده یاپیری هم در این جا مدفون است که سر قبرش چهار طاقی دارد، اما خراب شده. این جا را محمود میرزای مرحوم ساخته است و سنگ مرمری هم به دیوار نصب کرده اند که تاریخ بنای این جا بر آن سنگ منقور است. در سنه ی هزار و دویست و سی و نه که هفتاد سال قبل از این باشد، این جا را بنا کرده است. قبرستان کهنه هم زیر جنگلی هست که خیلی قدیم است، اما حالا در این جاها آبادی و عمارتی نیست.

رفتیم تا رسیدیم به سرچشمه ای که از زیر کوه سنگی در می آید. از دو طرف کوه آب می جوشد. از وسط هم آبی در می آید به رنگ آبلیمو سفید رنگ، اما هیچ بویی ندارد. جوشش می کند، مثل این است که گاز داشته باشد و داخل این آب ها شده، همه را سنگین و بد می کند. این است شکل این چشمه، زیر چشمه که چنارهای بزرگ زیادی داشت و از اطراف، آب جاری و وسط، تختی طبیعی بود، فرمودیم آفتاب گردان زدند. ناهار خوردیم. توی راه که می آمدیم، مجدالدوله خواست تفنگ به باقرقره بیندازد که غفلتا اسب برجست، تفنگ از دستش در رفت و افتاد به زمین، تمام دست مجدالدوله را زخم کرد.

🔺کتاب سفرنامه عراق عجم



@asredelfan