↩️ مینوشناسی وجود انسان در دین زرتشتی
💠 در روانشناسی باستانی مُغان با سه اصطلاح کلیدی روبهرو ایم که گرچه ریشههایی به دیرینگی اوستا دارند، اما این روزها هم بسیار از زبان افراد گوناگون، بهویژه علاقهمندان دین زرتشتی و فرهنگ ایرانی، شنیده میشوند. آن سه که عبارت اند از «فرَوَهَر»، «جان» و «روان»، گاه باهم اشتباه گرفته میشوند؛ در حالی که هر یک مفهومی جداگانه دارند.
💠 پس، در این نوشتار، به یاری دو بنمایهی کهن زرتشتی، «وزیدگیهای زادسپرم» و «راسته»، به واکاوی و روشنگری دربارهی دگرگونگیهای آنها خواهم پرداخت. چه، مفهوم راستین هر یکشان شوربختانه لابهلای تکرار طوطیوار سخنان بیپایهی رایج گم شده است؛ بیآنکه روشنگری گواهمند شایستهای پیرامونشان انجام شده باشد.
💠 به هر روی، شاید راهگشاترین شرح در اینباره، تمثیلی باشد که موبد زادسپرم انجام داده است. او تن انسان را به ساختمان آتشکدهای همانند میکند که سازندهاش فروهر، آتشش جان و نگاهبانش روان است.
💠 به گفتهی این موبد فرزانه، تن همچون ساختمان آتشکدهایست که فروهر سازندهاش است زیرا فروهر سه خویشکاری (وظیفه) دارد؛ «رویانیدن، افزودن و پاییدن» اندامان تن. در متن زرتشتی راسته، برابر عربی فروهر «طبع» خوانده شده و نیز دربارهاش آمده است که: «پیوسته به همه وقت به کار نگاه داشتن و پروردن تن میرود».
💠 در همانندسازی زادسپرم، جان نیز همچون آتشیست که درون آن ساختمان افروخته شده است. چه، جان «تن را زنده دارد» و همان گونه که اگر آتش آتشکدهای خاموش شود، عملا آن آتشکده به ساختمانی ازکارافتاده بدل میشود، درست به همان سان نیز اگر جان از تن جدا گردد، تن بمیرد و از کار بیافتد. گفتنیست که «بینایی چشمان و بویایی بینیها و شنوایی گوشها و مزهگری دهان و بساوایی (حس لامسهی) تنها و جنبش کالبد» همگی با جان در پیوند اند.
💠 و اما در آن همانندسازی خردمندانه، همان گونه که گفته شد، روان نیز همچون نگاهبان آتش است؛ یا به سخنی دیگر، همچون موبدیست که کل آتشکده را اداره میکند و آن آتش را میپاید. روان به تعبیر زادسپرم «فرمانروا و نظمدهندهی تن است». این تعبیر از آن روست که روان با آزادکامی (اختیار) و ارادهی انسان پیوند دارد که بر تن حاکم است. روان همچنین سرچشمهی اندیشه، گفتار و کردار آدمیست و از همین رو، آن گونه که در راسته آمده است، این روان است که پادافرهی (مجازات) گناهان را دریافت میکند اما «تن از نیکی و بدی دور است، او را هیچ پادافره نیست».
💠 در راسته، این هم آمده است که روان باید فرمانبردار «بوی و هوش و فروهر» باشد که از این میان، با چیستی فروهر آشنا شدیم. اما زادسپرم دربارهی «بوی» گفته است: «حس تشخیص جان، بیشتر، از بوی است». از این گزاره به نظر میرسد که حواس پنجگانهای که پیشتر پیرامون پیوندشان با جان سخن گفتیم، در واقع به میانجی بوی با جان پیوند مییابند. «هوش» نیز یکی از سه جزء دانشی وجود انسان خوانده شده است و پیرامونش آمده است: «ویر خواهد و هوش پاید و خِرَد گزیند». آن گونه که از دینکرد ششم برمیآید، منظور زادسپرم از این سخن آن است که «ویر» آنیست که دانش را طلب میکند، هوش آنیست که دانش را نگه میدارد و «خرد» آنیست که به یاری دانش، از میان نیکی و بدی گزینش میکند.
💠 پس، در تمثیلی دیگر، روان را میتوان به شهریاری همانند کرد که سرزمین تحت فرمانش همان تن است. آنچه نگاهدارندهی حاکمیت روان بر تن است، جان است؛ زیرا با جدایی جان از تن، روان دیگر تسلطی بر تن ندارد. همچنین، روان برای ادارهی تن دستیارانی هم دارد که عبارت اند از ویر، هوش و خرد. ویر جمعآوریکنندهی دانش و اطلاعات برای روان است که این کار را به یاری بوی انجام میدهد. هوش همچون خزانهدار اوست که آن دانش را ذخیره میکند. خرد نیز مشاور اصلی روان است که وی را در گزینشهایش یاری میدهد. ادارهی تن و تعیین اندیشه، گفتار و کردار انسان در حالی از روی آگاهی و آزادی، یعنی به گونهی ارادی، صورت میگیرد که فروهر به نحوی دیگر، یعنی به گونهی غیرارادی، به این کار میپردازد و نه تنها بر سلول به سلول تن حاکم است و بدین سان موجب رشد و نمو کالبد انسان میشود، بلکه میلی طبیعی و ذاتی درون روان پدید میآورد که تماما معطوف به نیکیست.
💠 روی هم رفته، بر پایهی آنچه گفته شد، بهخوبی روشن است که دین زرتشتی، در درازای تاریخ، نگاهی چه اندازه ژرف و باریکبینانه به بخش مینویی (غیرمادی) وجود انسان داشته است. آنچه در این نوشتار گفته شد، تنها کوششی برای به دست دادن دیدی کلی از روانشناسی باستانی مغان بود. با این همه، همچنان بخشهای فراوانی از این دانش و بینش کهن برجا مانده است که واکاوی پیرامونشان در این نوشتار نمیگنجید.
✍ بهدین تیرداد نیکاندیش
🔥 @AshemVohu2581 🔥