↩️ نمونهای از تاثیر جهانبینی بر شیوهی اندیشیدن باورمندان؛ از یزدانشناسی تا سیاست
💠 برخی دوستان از یک شخص در ذهنشان خدا میسازند؛ سپس وقتی خطایی از او سر میزند، با هزاران توجیه میکوشند بگویند نه آن کار خطا نبوده است. وقتی هم از آنها میپرسیم چرا، به زبان بیزبانی میگویند چون او خداست و خطایی نمیتواند از او سر زند. داستان کسانی نیز که دم از اعتماد کورکورانه به تصمیمات یک شخصیت سیاسی میزنند و یا بدون داشتن شواهدی در اثبات سخنشان میکوشند بگویند فلان خطای او شاید حکمتی داشته است که ما نمیدانیم (مثلا یک حیلهی سیاسی برای فریب دادن چپها و دور زدن گلوبالیستها بوده است)، دقیقا همین است. گزارهی "شاید حکمتی داشته است که ما نمیدانیم" برایتان آشنا نیست؟!
💠 به باور من، ریشهی این گونه خداسازیها را میتوان در جهانبینی ابراهیمی و بقای تهماندههای آن در شیوهی اندیشیدن آنها یافت. وقتی آدم و حوا از اعتماد کورکورانه به الله/یهوه سر باز میزنند و میوهی آن درخت را میخورند و بدین سان با شکست خوردن در آزمایش الهی از بهشت رانده میشوند، یا وقتی ابراهیم حاضر میشود به فرمان الله/یهوه کورکورانه اعتماد کند و سر فرزندش را ببرد و بدین سان از آزمایش الهی سربلند بیرون آید، آن تهماندهها به عمق هر دو ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه باورمندانشان رسوخ میکنند و اغلب حتی پس از دگراندیش شدن آن باورمندان نیز در جای خود باقی میمانند!
💠 در میان همهی کیشهای ابراهیمی اما اسلام شیعی این مورد را بیش از دیگر کیشها تقویت میکند. پیروان این کیش به معصومیت چهارده تن از پیشوایانشان باورمند اند. این بدین معناست که تنها با یافتن یک خطا از تنها یکی از آنها میتوان اساس باورهای آنها را بهکلی با خاک یکسان کرد! از این رو، شیعیان چارهای جز اعتماد و پیروی کورکورانه ندارند. زیرا آنها پیش از آنکه به بررسی تکتک اعمال پیشوایانشان بپردازند، معصومیت آنها را از پیش پذیرفته اند. در واقع، آنها ناچارند درست بودن تمام رفتارهای پیشوایانشان را معلول معصومیت پیشوایانشان بدانند؛ در حالی که منطق میگوید این معصومیت یک فرد است که در صورت وجود، باید معلول درست بودن تمام رفتارهای او باشد و نه وارون آن!
💠 این همه در حالیست که در جهانبینی مزدایی که شالودهی فرهنگ ایرانشهری را برمیسازد، داستان دقیقا وارونهی جهانبینی ابراهیمیست. در این جهانبینی، نه فرمانبرداری کورکورانه و نه معصومیت انسانها جایگاهی ندارد. حتی در متون زرتشتی پافشاری شده است که اگر از یک ایزد امر پلیدی سرچشمه بگیرد، آن ایزد از ایزدی میافتد و دیگر سزاوار پرستش و ستایش نیست. به دیگر سخن، در یزدانشناسی زرتشتی ایزدان یکسره نیک دانسته میشوند به گونهای که اگر امری پلید از یکی از آنها سرچشمه گیرد، اصلا نمیتوان او را ایزد دانست.
💠 در واقع، در نگرش زرتشتی امری شایستهی اعتماد و پیروی است که ایزدانه باشد و امری نیز ایزدانه است که نیک باشد؛ برترین ابزار شناخت نیک از بد در این نگرش نیز خرد است. اما در نگرش ابراهیمی امر ایزدانه میتواند نیک یا بد باشد و در هر دو صورت باید مورد اعتماد و پیروی واقع شود؛ در چنین نگرشی روشن است که جایی برای خردورزی باقی نمیماند. ریشهی این تفاوت بنیادین میان این دو نگرش را آشکارا میتوان در تفاوت میان بنیادینترین اصل در هر یک از این دو نگرش یافت؛ اصل دوبنانگاری در دین مزدیسنا و اصل تکبنانگاری (توحید) در کیشهای ابراهیمی بهویژه اسلام که پیشتر بهگستردگی دربارهیشان سخن گفته ام و در آینده نیز خواهم گفت.
💠 درست به همین چراییهاست که این تن همواره بر بایستگی پالایش اندیشهی ایرانیان از آلودگیهای ابراهیمی پافشاری کرده ام و بر این باورم که آتئیسم (خداناباوری) صرفا با نفی وجود خدا هرگز نخواهد توانست اصلاح فکری بنیادین و کارآمدی در جامعهی اسلامزدهی ما انجام دهد، بلکه تنها میتواند افرادی ظاهرا نامسلمان اما باطنا مسلمان تولید کند که گاه سروکله زدن با آنها از سروکله زدن با یک مسلمان نیز دشوارتر میشود چون اولی از پذیرش همچنان مسلمان بودن خود سر باز میزند اما دومی دستکم میداند چه هست و چه نیست.
✍ بهدین تیرداد نیک اندیش
🔥 @AshemVohu2581 🔥