↩️ طرح پرسش درست دربارهی شکست قادسیه💠 ما عموما در پی پاسخ این پرسشیم که شاهنشاهی ساسانی چگونه از سپاه اسلام شکست خورد. گاه نیز شکست نظامی تمدن ایرانی از متوحشان بیابانگرد برای بسیاری از ما چنان شگفتانگیز مینماید که به جای کوشش برای یافتن چراییهای راستین، دانسته یا ندانسته، دست به تراشیدن چراییهایی برای آن شکست میزنیم که هرگز هیچ گونه پایه و بنیاد تاریخی ندارند.
💠 برای نمونه، دچار زمانپریشی میشویم و ذهنیت خود دربارهی ستمگری آخوندهای مسلمان در روزگار کنونی را به موبدان زرتشتی نسبت میدهیم. یا آنکه به چرایی معجزهگون به نظر آمدن آن رویداد، در تاثیرگذاری شخصیتی چون سلمان [نا]فارسی چنان بزرگنمایی میکنیم تا آن شکست را برای خود قابل درک سازیم.
💠 اما راست اینست که همهی اینها سرچشمهگرفته از درک نادرست و نارسای ما از تاریخ، بهویژه آن دورهی تاریخی ویژه است. ما فراموش میکنیم که شکست تمدنهای پرپیشینه از همسایگان متوحششان بارها در تاریخ رخ داده است و این هرگز ویژهی تازش مسلمانان به ایران نبوده است. همچنین، هر فرمانرواییای با هر اندازهای از شکوه و بزرگی، در درازای تاریخ بالاخره زمانی دچار دشواریهایی شده است که به سرنگونی یا فروپاشیاش انجامیده اند. به همین چرایی، هیچ سلسلهای در درازای تاریخ جاودانه نبوده است.
💠 مادها از هخامنشیان، هخامنشیان از اسکندر مقدونی، سلوکیان از اشکانیان، اشکانیان از ساسانیان و هر فرمانروایی دیگر، چه ایرانی و چه اشغالگر، بالاخره از یک نیروی دیگر، باز هم چه ایرانی و چه اشغالگر، شکست خورده و نابود شده است. چراییِ آنکه مردم ما امروز نه به دنبال چند و چون شکست هخامنشیان از مقدونیان یا خوارزمشاهیان از مغولان اند، بلکه در پی چرایی شکست ساسانیان از تازیان اند، آنست که در یادمان ملی ما ساسانیان واپسین دورهی کاملا اصیل ایرانی بوده است که تاثیرات سرنگونیاش همچنان بر سرنوشت ملت ایران سایهای شوم افکنده است. (از یاد نبریم که مقدونیان و مغولان نیز در سنجش با تمدن ما ایرانیان، چندان متمدن به شمار نمیآمدند!)
💠 همهی اینها را گفتم تا بدین جا برسیم که بگویم اینکه یک نیروی سیاسی سرنگون و جای آن را یک نیروی سیاسی دیگر بگیرد، هرگز امری آن اندازه شگفتانگیز و استثنائی که ما دربارهی نابودی شاهنشاهی ساسانی میپنداریم، نیست؛ حتی اگر آن نیروی سیاسی سرنگونشده روزگاری ابرقدرت یکهتاز جهان بوده باشد و آن نیروی سیاسی جایگزینشده دربرگیرندهی قبایلی باشد که بهتازگی برای تاختوتاز به دیگران با یکدیگر متحد شدند.
💠 پس، اگر اینها شگفتانگیز نیست، چه چیز شگفتانگیز است؟ اگر یافتن پاسخ این پرسش که علت شکست ساسانیان از تازیان چه بود، چندان فرقی به حال امروز ما پدید نمیآورد، پس چه پرسشی باید پاسخ داده شود که در بهبود وضعیت کنونی ما سودمند باشد؟
💠 اگر کمی ژرفنگر باشیم، پاسخ روشن است: آنچه شگفتانگیز است، نه شکست ما ایرانیان از تازیان، بلکه ناتوانیمان در بازپسگیری کامل کشور از آنها در درازای این 1400 سال است. پس، پرسش اصلیای نیز که باید اندیشهی ما را به خود درگیر کند، آنست که چرا تا کنون از پس این کار برنیامده ایم. به چرایی نزدیک بودن شرایط زمانی از روزن اجتماعی، شاید بسنده باشد که به واپسین کوشش خود برای بازسازی میهنمان در دوران پهلوی بازگردیم و از خود بپرسیم: چرا فرجام آن دورهی زرین، چنین تیره و تار شد؟ کاستیهای ما چه بود؟ چه باید میکردیم که نکردیم و چه نباید میکردیم که کردیم؟
💠 پس بیایید یکبار برای همیشه طرح پرسشهای درست را جایگزین پرسشهای نادرست نماییم و به فراخور کارآمدی آن پرسشها برای شرایط کنونی میهنمان، اولویتبندی درستی برای دست و پنجه نرم کردن با آن پرسشها انجام دهیم. به سخنی دیگر، ذهنمان را به همان اندازهای درگیر یک پرسش کنیم که بهراستی نیاز است.
💠 با این همه، قابل درک است که چرا بیشتر ما ناخودآگاهانه بسوی دراندازی پرسشهای نادرست یا دارای اولویت پایین کشیده میشویم. چه، خوشایندِ بیشتر ما آنست که همهی کاسه و کوزهها را سر فلان موبد یا فلان شاه و فلان سرباز و فلان سردار و فلان شخصیت تاریخی بشکنیم و سرنوشت خود را تعیینشده در نبردهای گذشته بدانیم؛ به جای آنکه آسیبشناسی درستی از وضعیت کنونی خود بنماییم تا دریابیم خودمان در زمان حال باید چه اقداماتی انجام دهیم تا میراث شایستهای برای آیندگانمان برجا گذاریم.
💠 آری؛ تفاوت آنکه من از خود بپرسم چرا رستم فرخزاد از سعد ابن ابیوقاص شکست خورد، با آنکه از خود بپرسم چرا پس از آن شکست که به هر روی رقم خورده است، ما هیچگاه نتوانستیم زخمهای واردشده بر پیکر مام میهن را درمان کنیم، در اینست که پرسش نخست حول محور «آنها» (نیاکان) میباشد و پرسش دوم، حول محور «ما» (همهی نسلهای درگیر با شکست قادسیه).
✍ بهدین تیرداد نیک اندیش
🔥 @AshemVohu2581 🔥