#شاعران_اراک #شعر_اراکییادوم میا بچه بودیم ،با تیرکمون سار مےزدیم
با صدتا تیرِ سنگیمون ، یکّیشا ناکار مےزدیم
وختیکه سار شکار میشد ،به قَدّی خوشحال میشدیم
انگاری شیرِ شرزه آ ، با گولّه شکار مےزدیم
اون قدیما مثِّ حالا ، اینجور اسباب بازی نابود
یه چوق میشد الاغمون ، سَرِشْ یه اُووسار مےزدیم
طوقۀ تُودارِ یه چرخ ،عینِ ماشین برقی میشد
بِدُو بِدُو ، با کُلِ چوو ، به چرخِ تُودار مےزدیم
پیت حلبا با چارتا سیم ، دسته براش میزاشتیم و
با پیت و ساز حلبی ، تُممک و گیتار مےزدیم
تیله بازی ، قایم موشک ، کوشک ملاق و دوز بازی
با دوزاری ، بیخ دیواری ، کنارِ دیوار مےزدیم
پاری وختا دعوا میشد، حتّی برا یه هِلِّ پوک
تو دَکّ و دیمِ همدیگه ، چکّای آبدار مےزدیم
آخرِ سَر،کَلّۀ ظُهر ؛ با هم می رفتیم نونوایی
حتی توو راهِ نونوایی ، یه سر به بازار مےزدیم
به هر سرا و تیمچه و دکون سَرَک می کشیدیم
به عشق اسباب بازیا ، از بی پولی، زار مےزدیم
علی شاطر که نون میداد، از کُلِّ تندورش میداد
ظُهر با نون تازّه اون ، اُوگوشتِ دوودار مےزدیم
بعدِ ناهار ، باباپیره ، سیگارِ اُشنو می کشید
ما اُم چینی زیر جُلِّکی ، پُکی به سیگار مےزدیم
البته بعضی موقِع آ ، سیگارِ برگ می پیچیدیم
توو کاغذِ لوله شده ، بلگِه چایی بار مےزدیم
سنگینترین خلافمون، به غیر از سیگار کشیدن
قمارِ گردوبازی بود ، با گردو ، قمار مےزدیم
از ضربِ شصتِ محکمی ، با گردو ، گردو مےزدیم
وقتیکه می شِکِستیمش ، یه بانکِ انگار مےزدیم
یا اینکه، توو خاله بازی ، یهویی عاشق میشدیم
بوسۀ بچه گانهایے ، به لُپّایِ یار مےزدیم
دخترکی مےشد مامان، جقلهایے مےشد بابا
پنجۀ عاشقاانهایے ، به زلفِ دلدار مےزدیم
خلاصه جایِ زُلْ زدن به تبلت و کامپیوتر
اینجوری با رفیقامون تا شُوْ کلنجار مےزدیم
بازیهایِ دورِهمے ، درس وفادارے میداد
از بچگے محبتو توو کوچهها جار مےزدیم
#بادکلمه_شاعر👇🏻👇🏻👇🏻#هادے_فاضلےhttps://telegram.me/joinchat/BhG_3zwc6l9GVEZnbZhGLw