از بحث اید و ایگو که بیرون بیاییم، متوجه میشویم که چو سانگ علاوه بر بحث بالا، بر خلاف جی یونگ برای بقا دلیلهای زیادی دارد. او که احتمالا در گذشته زیر سلطه خانوادهاش بوده، اکنون هم نظر آنها برایش اهمیت زیادی دارد، او دوست دارد که واقعا مادرش به او افتخار کند و این افتخار واقعی باشد.
بنابراین بقا و زنده ماندن با آن پولها، برایش معنا دارد و دلیلی نمیبیند که خودش را فدای کسی کند، او حتی اگر هم واقعا در بازیای ببازد، با فریب کاری زنده میماند تا بتواند به آن معنایی که در بیرون از بازی دنبالش میگردد برسد.
مسئله دیگری که در مورد شخصیت چو سانگ وجود دارد، بحث استفاده از مکانسیمهای دفاعی است. مکانیسمهای دفاعی، در واقع ساز و کارهایی هستند که عذاب وجدان، فشار و دردهای ناشی از اید درونی را تا حدودی کم میکنند؛ دقت کنید که این ساز و کارها راه حل دائمی نیستند، بلکه فقط مقداری شخصیت را از وضعیت بحرانی کشمش خارج میکند و کاری میکند که روی موضوع متمرکز بمانند.
شخصیت چو سانگ، برای خلاص کردن خود از عذاب وجدان و قانع کردن خودش، از مکانسیمهای دفاعی استفاده میکند. فلسفه شخصیت او، این است که همه چیز را خراب کند و در نهایت برای خراب کردنش دلیلی به ظاهر عاقلانه بی آورد. مثل قاتلی که برای تسکین عذابش و توجیه اید درونیاش، بهانه میآورد که شخص مقتول آدم بدی بوده.
در یکی از سکانسهای سریال چو سانگ بابت کشتن سبیوک، شروع به دلیل و بهانه آوردن میکند و میگوید به درد او پایان داده و او را راحت کرده است. به این وضعیت در مکانسیمهای دفاعی، دلیل تراشی میگویند. هدف این مکانسیم دفاعی تنها قانع کردن دیگران نیست، بلکه قانع کردن خود شخصیت است.
📽کانال نقد سینمای روانشناسی
@Analiyis_cinema_psy💽💽💽💽💽💽💽💽💽