شاهد علوی/ روزنامه‌نگار

Channel
Logo of the Telegram channel شاهد علوی/ روزنامه‌نگار
@AlaviShahedPromote
5.75K
subscribers
1.16K
photos
1.14K
videos
1.16K
links
برای به اشتراک گذاشتن خبر، یادداشت و گزارش‌هایی که به نظرم ارزش خواندن و دیدن دارند. از طریق ایمیل ([email protected]) و یا ای‌دی تلگرامی @ShahedAlawi می‌توانید با من تماس بگیرید.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاهد علوی، ایران اینترنشنال: پزشکیان در ابتدای صحبت‌هایش گفت آمده است که ایران را وارد عصر جدیدی بکند. این صحبت‌های او دارای ایراد و اشکال است به این دلیل که او نگفت انتخاب او به عنوان رئیس‌جمهور با عدم مشارکت گسترده مردم در انتخابات همراه بوده است و بدون مشارکت مردم نمی‌توان کشور را وارد دوره جدیدی کرد.
@iranintltv
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مجری یک میزگرد امنیتی نزدیک به سپاه به عملیات موفق اسرائيل در داخل ایران اذعان کرد مجری این برنامه مدعی شد این عملیات طی هفته‌های گذشته انجام شده است و «اسرائیل علاوه‌بر کشتن نیروهای نظامی، ربایش سند نیز داشته است.»

جزئیات بیشتر در گفت‌وگو با شاهد علوی، ایران اینترنشنال
@iranintltv
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پزشکیان: مشکل مهدی کروبی حل شده و برای آن یکی هم داریم کار می‌کنیم؛ نباید با نظام درافتاد
پزشکیان: درباره گشت ارشاد به ما فشار می‌آورند، از طرفی نباید اجازه بدهیم این اتفاقات بیافتد

ارزیابی شاهد علوی، ایران اینترنشنال، از نشست خبری مسعود پزشکیان
@iranintltv
امروز هم در سقز، سنندج، بوکان، مهاباد، دیواندره، سنندج، مریوان، اشنویه، پیرانشهر و بخش‌هایی از قروه و کرمانشاه، شاهد اعتصاب چشمگیر بازاریان و کسب‌‌و‌کارها بودیم. در میدان مادر دیواندره هم اعتراضات خیابانی شکل گرفت.

در زبان کُردی به اعتراضات می‌گویند خۆپیشاندان و معنی لفظی این کلمه یعنی «خود را نشان دادن». کُردها بارها خود را نشان داده‌اند. چرا دیگر مناطق ایران شاهد این سبک از اعتراضات پربسامد در عین‌حال نسبتا کم‌هزینه (اعتصاب/مان‌گرتن) نیستیم؟

فاجعه‌ی فقدان حزب و تشکیلات و سازماندهی این‌جا خود را نشان می‌دهد. آن‌چه کمک می‌کند و موجب می‌شود کُردها و کُردستان بتوانند در چنین لحظاتی همبسته عمل کنند، وجود احزاب موثر بر کُردستان و سطح قابل‌توجهی از سازماندهی سیاسی در میان کُردها است.

جمهوری اسلامی دشمن سازماندهی و کار تشکیلاتی است و شماری از جریان‌ها و چهره‌های شناخته‌شده‌ی اپوزیسیون هم متاسفانه از سر ناآگاهی، همین نگاه را به احزاب و کار سندیکایی و تشکیلاتی دارند و تمام توان خود را هم برای تضعیف هر نوع کار جمعی به کار برده‌اند. حملات به تشکل‌های صنفی معلمان و کارگران و یا انجمن پرواز، از نمونه این حملات است.

کُردستان به تنهایی نمی‌تواند جمهوری اسلامی را سرنگون کرده و تغییری انقلابی رقم بزند و این وضعیت هم تغییری نخواهد کرد تا زمانی که جریان پر سروصدا و هزینه‌ساز اپوزیسیون و سلبریتی‌های سیاسی وابسته یا همسو به آن نپذیرند که پیش از سرنگونی جمهوری اسلامی نمی‌توان غنایم «جنگی پایان‌نیافته» را تقسیم کرد.

این وضعیت تغییر خواهد کرد اگر فعالان جریان‌های مختلف در داخل و خارج از کشور در حد مقدورات و محدودیت‌های خود، به سمت کار جمعی و تشکیلاتی بروند.
Forwarded from بيدارزنى
🟣‌ نقدی بر یادداشت اخیر فائزه رفسنجانی

نویسنده: دینا قالیباف

(متن ارسالی به بیدارزنی)


از متن: «شاید برای افرادی که ۳ نفر از هم‌بندی‌هایشان در خطر اعدام هستند و زندگی کردن برایشان به معنای مبارزه کردن تفسیر می‌شود، چنین جملاتی برایشان به معنای نقض کردن معنای زندگی به مثابه مبارزه کردن باشد: «با ایجاد هیاهو و فحاشی و شعار مانع رای دادن برخی از زندانیان در انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر شدند.»
از این موارد که گذر کنیم، وقتی یادداشت را می‌خواندم؛ چشمانم روی بخشی از نوشته‌های فائزه هاشمی خشک شد: «در فرهنگ لغات آن‌ها، عدم دسترسی به پزشک، یعنی ویزیت شدن زندانی دو هفته یکبار توسط پزشک زنان، دو نوبت یا بیشتر سونوگرافی در دوران حاملگی، چک شدن فشار و قند و ... چندبار در هفته و حضور پرستار در موارد ضروری.»
فکر میکنم فائزه هاشمی، که از رسیدگی پزشکی به زندانیان در یادداشتش تعریف و تمجید میکند، احتمالا آن روز در خاطرش نمانده باشد که یکی از زندانیان که از بیماری صرع رنج میبرد و چند روز مهمان بیمارستان روانی بود و چند روز را مهمان بند عمومی؛ گوشه حیاط دچار حمله صرع شده بود اما نه تنها خبری از پزشک نبود بلکه برانکاردی به دست زندانیان داده شد تا دختر را جابجا کنند! »


ادامه‌ی متن را در لینک زیر بخوانید:

https://shorturl.at/eouPD


#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری


@bidarzani
روایت احمد مهبد از نحوهٔ تأسیس شرکت ملی نفتکش و مصادرهٔ آن توسط شاه

موقعی که کشتی‌های آمریکایی Liberty Ship به آن‎ها می‌گفتند اسم‌شان، کشتی‌های کوچک ۱۵ هزارتنی، ۱۲ هزارتنی، ۲۰ هزار تنی این‌ها بود کشتی‌های کوچکی بود که اگر گرفتار زیردریایی بشوند و غرق بشوند یک‌دفعه خسارت زیادی وارد نیاید. تعداد این‌ها خیلی زیاد بود خیلی ساخته بودند آمریکایی‌ها از این کشتی‌ها. کشتی‌ها را مثل تمام surplusای که داشتند یعنی تمام آلات و ادوات جنگی که داشتند یا مستقیم یا غیرمستقیم برای جنگ به کار می‌بردند این‌ها را به قیمت ثمن بخس، به قیمت ۱۰ درصد هر دلاری ده سنت می‌فروختند و من از آن‌موقع دلم می‌خواست که ایران بحریه داشته باشد و ما از این فرصت استفاده کنیم. خوب نیویورک هم یکی از بنادری بود که از این کشتی‌ها زیاد آن‌جا صف کشیده بودند و حاضر بودند برای فروش. با مرحوم محمد نمازی صحبت کردم، او پول داشت.

[...] من پیش خودم فکر کردم ما صاحب نفتیم حالا هم موقعی است که قرارداد می‌خواهیم ببندیم با این حضرات. ما باید به این‌ها بگوییم جزو قراردادمان باشد که اگر با شرایط مساوی به قیمت روز ما به شما کشتی بدهیم کشتی ما حق تقدم داشته باشد نسبت به آن‎هایی که کشتی ایرانی ندارند برای حمل نفت خودمان نه خارج از ایران. خیلی ساده است [...] من با قرض و قوله و زحمت و گرفتاری در حدود ده میلیون سفته و برادر و فامیل و همه... این شرکت را تشکیل دادم. باشد حالا این باشد. مؤسس بحریۀ ایران من بودم.

علا یک‌روز به من گفت، «اعلی‎حضرت در نظر دارند که شما مشاور عالی دربار شاه بشوید.» اولین دفعه بود که کلمۀ «مشاور عالی دربار» اول و آخر بود بعد از آن نبود [...] یک‌ روز دو روز بعد [شاه] گفتند، «من می‌خواهم شما مقام مشاور عالی دربار شاهنشاهی داشته باشید. من میل دارم شما موضوع نفت را در دست بگیرید و در قرارداد کنسرسیوم تجدیدنظر کنید. این‌ها خیلی به ما تعدی کردند.» [...] گفتم که قربان منتهای آرزوی چاکر بود دلم می‌خواهد دل پردردی دارم ولی این خیلی مهم است می‌ترسم وسط میدان ولم کنید... گفت، «نه، مطمئن باش تصمیم قطعی است، بکنید من پشت‌تان ایستادم.» اقبال هم نخست‌وزیر بود، علا وزیر دربار بود. گفتم چشم از جان‎ودل حاضرم گفتم فقط اگر اتفاقی برای من افتاد سرپرستی بچه‌هایم را به اعلی‎حضرت واگذار می‌کنم.

روز بعدش این دم خروس بیرون آمد. آقای علا تلفن کرد که «اعلی‎حضرت با شما صحبت کردند مثل این‌که... تشریف بیاورید که راجع به کارها و این‌ها صحبت بکنیم حالا.» تعجب کردم گفتم علا وارد این صحبت‌ها نیست... گفت، «خوب، به شما تبریک می‌گویم و خیلی اعلی‎حضرت امیدوار هستند و خیلی به شما علاقه دارند و معتقدند که شما تنها کسی هستید که می‌توانید این‌کار بزرگ را بکنید... ولی می‌بایستی از کلیۀ فعالیت‌های اقتصادی و تجارتی خودتان صرف‌نظر کنید. از یک طرف با این‌ها می‌جنگید و از یک طرف هم با این‌ها معامله می‌کنید مشتری‌تان هستند این درست نیست.»

گفتم شرکت ملی نفت بارها به من بعد از تأسیس این شرکت مخصوصاً شرکت ملی نفت‎کش بارها صحبت کردند که این به طور منطقی باید مال شرکت ملی نفت ایران باشد همین‌طور هم باید باشد و حاضرند می‌خرند. «ابداً، ابداً نکنید این‌کار را.» چطور شده؟ گفتند، «اعلی‎حضرت میل دارند خودشان بخرند.» قسمتی از سهام را من قبلاً به شاه تقدیم کرده بودم. «چون اعلی‎حضرت خودشان هم شریک هستند میل دارند که اکثریت سهام به دست اعلی‎حضرت باشد.» [...] من تقدیم کرده بودم موقع تأسیس شرکت. البته نه اکثریت. یک مقدار هم به دست خارجی‌ها بود که با زحمت زیاد من از دست آن‎ها درآوردم خریدم که صددرصد به دست ایرانی باشد. گفتم خوب اعلی‎حضرت میل دارند اعلی‎حضرت باشد چه فرق می‌کند.

گفت، «به چه قیمت؟» گفتم «به قیمتی که شرکت ملی نفت می‌خرد قیمت روز.» گفت، «نه آقا، به قیمت روزی که شما تأسیس کردید پولی که سرمایه گذاشتید.» گفتم آقا ... روز اول یک تخم مرغ بوده این بعد جوجه شده مرغ شده حالا یک مرغ چله شده بزرگ شده می‌گویید بیا یک مرغ بزرگ را به قیمت تخم‌مرغ بفروش. این تمام زحمت و تلاش من و زندگی من است. من که حقوقی از کسی نگرفتم، حقوقی از کسی نمی‌خواهم. گفت، «نه، شما می‌خواهید از طریق شاه استفاده ببرید؟» گفتم نه من نمی‌خواهم از طریق شاه استفاده ببرم. شما می‌فرمایید شاه می‌خواهد این را، علاقه دارند بخرند من هم تقدیم می‌کنم یک تخفیف هم به ایشان می‌دهم...

لاجوردی- این بلاعوض است دیگر، روشن است که بلاعوض است تقدیم کردید.

مهبد- بله، تقدیم... [شاه] بلافاصله این سهام را ۱۲ میلیون دلار …به شرکت ملی نفت ایران [فروخت].

بخشی از مصاحبه احمد مهبد (۱۲۹۴-؟) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، گزیده‌ای از نوارهای ۵، ۶ و ۷
تاریخ مصاحبه: ۸ اردیبهشت ۱۳۶۴
مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی
#تکه_مصاحبه

https://t.center/tarikh_shafahi_iran_project
🔸چیزی تا دومین سالگرد قتل ژینا مهسا امینی باقی نمانده است. دختری که به دقیق‌ترین معنا چنان که گفته‌اند :«زندگی‌اش هدیه، مرگش فاجعه و میراثش معجزه» بود. این میراث ارزشمند، که جامعه‌ی ایران را از کردستان تا بلوچستان و از خوزستان تا خراسان را به لرزه درآورد و طنینش در سراسر جهان شنیده شد، نیازمند پاسداری و مراقبت است.

🔸هزاران جان‌باخته‌ی استبداد، در دهه‌های گذشته، که در زندان‌ها، خیابان‌ها، در تبعید و حتی در گوشه‌‌ی خلوت خود، قربانی ستم نظام‌مند جمهوری اسلامی شدند، بیهوده جان عزیزشان را از دست نداده‌اند. مجموعه‌ی مبارزات، جنبش‌های اجتماعی و مدنی، با هزینه‌های بسیار سنگین، ما را امروز به اینجا رسانده است. امروز چگونه می‌توانیم از این میراث ارزشمند، که با اسم رمز «ژینا» وارد عصر دیگری شده، مراقبت کنیم؟

🔸فراموش نکنیم که تمام جان‌های عزیزی که در دهه‌های گذشته توسط حکومت جهل و استبداد روانه خاک شده‌اند، می‌توانستند یکی از عزیزان ما، فرزندان، خواهران یا برادرانمان باشند. جان‌باختگاهی همچون ژینا مهسا امینی، و صدها جوان نازنین دیگر، با خاموش شدن شمع زندگی‌شان، چراغ راهی دیگر را برافروختند، که مقصد آن، سعادت، آزادی و برابری برای همگان است.

🔸گروه‌های مختلف و تشکل‌های گوناگون، احزاب مخالف کرد و جامعه مدنی در کردستان خواستار برگزاری اعتصاب سراسری در روز ۲۵ شهریور، سالگرد قتل ژینا مهسا امینی شده‌اند. کردستان پیش از این نیز نشان داده که توانایی برگزاری اعتصاب‌ را با قدرت داراست. وقت آن است که با اعتصاب سراسری، در سراسر کشور، قدمی در راستای آن «میراث» معجزه‌گونه برداریم.

🔸از سراسر مردم کشور، از تبریز تا تهران، از شیراز تا مشهد و اصفهان، از اهواز تا زاهدان و شهرکرد، از رشت و ساری تا بیرجند و چابهار، و تمام شهرهای کشور، صمیمانه می‌خواهم با همراهی در اعتصاب سراسری در روز ۲۵ شهریور به خانواده‌های دادخواه نشان دهند که تنها نیستند. امثال انسان‌های آزاده‌ای همچون ماشالله کرمی، ناهید شیرپیشه و منوچهر بختیاری، تنها نیستند. همراهی با اعتصاب سراسری، مصداق فشردن دست مادرانی است که هرگز سزاوار تحمل داغ فرزند نبودند.

@ShirinEbadiofficial
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عفو بین‌الملل: جمهوری اسلامی همچنان از مجازات سرکوب «خیزش مهسا» مصون مانده است.

گفت‌‌وگو با شاهد علوی، ایران‌اینترنشنال
@iranintltv
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from نمای انقلاب
تجمعات اعتراضی به خاطر قطعی برق

با آنکه تصاویر زیادی از اعتراض فردیِ افراد، کسبه و اصناف با موضوع قطعی برق در فضای مجازی در تابستان 1403 تا هفته اول شهریور منتشر شده، اما تجمعات اعتراضی که مشخصا به این موضوع مرتبط باشد در پایگاه داده وبسایت نمای انقلاب در 8 شهر کشور ثبت شده است.

در برخی مواد این اعتراضات منجر به بستن جاده توسط معترضین یا تخلیه خمیرهای نانوایی در جلوی ادارات دولتی شده است.
توضیح: مورد لواسان در نقشه، مربوط به تجمع صنعت‌گران معترض به قطع برق در جاجرود است.

بحران کمبود برق در کشور هر ساله شدیدتر می‌شود و آسیب‌های زیادی به همراه داشته است.

جهت مشاهده لینک تصاویر موارد فوق، در وبسایت نمای انقلاب از دسته‌بندی‌ "مرتبط با امور معیشتی" و با فیلتر کردن تاریخ و شهر در نمودار صفحه اول سایت استفاده کنید.
www.enqelab.info

#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
شاهد علوی/ روزنامه‌نگار
جابجایی احزاب کرد کردستان با فشار جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی بارها مراکز استقرار گروه‌های کرد مخالف را موشک‌باران کرده بود. جزئیات بیشتر در گفت‌وگو با شاهد علوی، ایران اینترنشنال @iranintltv
فشارهای جمهوری اسلامی برای تخلیه پایگاه‌ها و اردوگاه‌های احزاب کُردستان ایران در داخل اقلیم کُردستان عراق.
گفتم جمهوری اسلامی از میزان نفوذ این احزاب در جامعه کُردستان و میان کُردها می‌ترسد، اما به نظر نمی‌رسد با تغییر مراکز استقرار آن‌ها و ‌مجبور کردن‌شان به تخلیه پایگاه‌هایشان، از نفوذ و تاثیر آن‌ها در کُردستان کاسته شود.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جابجایی احزاب کرد کردستان با فشار جمهوری اسلامی.

جمهوری اسلامی بارها مراکز استقرار گروه‌های کرد مخالف را موشک‌باران کرده بود. جزئیات بیشتر در گفت‌وگو با شاهد علوی، ایران اینترنشنال
@iranintltv
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرگ یک متهم دیگر در بازداشت پلیس جمهوری اسلامی

دادستان گیلانغرب از جان باختن یک متهم در بازداشت نیروی انتظامی خبر داد. جزییات بیشتر با شاهد علوی، ایران اینترنشنال
@iranintltv
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امجد امینی، پدر مهسا ژینا امینی، ویدیویی را در آستانه سالگرد قتل حکومتی فرزندش در اینستاگرام منتشر کرده است.
مهسا ژینا امینی، شهروند ۲۱ ساله، ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ از سوی گشت ارشاد دستگیر شده و در اثر ضربات ماموران پلیس امنیت اخلاقی جمهوری اسلامی کشته شد.
Forwarded from زخمآروز
*
من «مهربانی و ویرانی» توآمان او را اولین بار وقتی دیدم که بر مزار بی‌نشانی که می‌گفتند متعلق به برادرش بوده، چمباتمه زده بود و اشک‌هایش را به آرامی از گونه‌های جوان زیبایش پاک می‌کرد دیدم. او را بسیار در روزهایی تصور کردم که در ویرانه‌های جنگ، در تاکستان‌های انگور، در غربت، در اسارت، در تبعید، بی‌آنکه چیزی بگوید ساعت‌ها کنار شخص دیگری راه می‌‌رود و همه چیز را می‌شنود. او را در رسم‌الخط زیبایش، در قوسی که به «یای» کلمه امید می‌دهد،‌ از طولی که در «روزها» می‌نویسد، از کلامش برای برادر دیگری، که «بگذرد این روزهای فراوانیِ بیم و کمیِ امید»، می‌بینم.

@Zakhmarioz
Forwarded from زخمآروز
با همه این‌ها، من بسیار به دیدار دوباره امیدوارم. به دوباره دیدن شهرها و کوچه‌های کردستان. مرگ از ما چیزهای تازه‌ای می‌سازد. موجوداتی که رفته رفته چهره‌شان هم عوض می‌شود. موها با سرعتی مثال‌زدنی شروع می‌کنند به سفید شدن. چین‌ها به صورت می‌‌افتند. نفس به شماره می‌افتد، تنگ می‌شود. پاها رمقشان را از دست می‌دهند، و خیال، جادوی خیال، بر همه‌ی گوشه‌های زندگی سایه می‌اندازد. از بس که بزرگ می‌شود.

مرگ باید به جز موهای سفید و چین‌های بسیار و خیالات پرشمار چیزهای دیگری هم به جا بگذارد. میل شبیه آن‌ها شدن در درون من از همه پررنگ‌تر است. و قسمت سخت داستان اینجاست که آنها انسان‌های عجیبی بودند. باوقار و سنگین، سر به زیر و سخت، مهربان در عین ویرانی و بسیار صبور. شبیه آدم‌های خوب بودن سخت است.

در نامه‌ای به دوستی نوشتم هیچ چیز اتفاقی نیست؛ سلسله‌ی ویرانگر رویدادهایی که احاطه‌مان کرده بخشی از نظمی بزرگ و حرکتی بزرگ است. هر چیز نتیجه‌ی عاملی بزرگ‌تر و هر عامل برآمده از حرکتی حساب شده است؛ حتی اگر کسی که گام برمی‌دارد نداند پا در چه مسیری گذاشته است.

به سنگی فکر می‌کنم که نشست بر خاک خشکی که رویش پارچه‌ی توری سرخی می‌کشیدند، که نشان از مرگ جوان یا به بیان دیگر مرگ نابهنگام است. دست مردی را تصور می‌کنم که روی سنگ خشک روی مزار می‌نویسد کسی که زیر آن خاک آرام گرفته « نخواهد مرد». نتیجه شگفت انگیز است. او نمی‌میرد.

آیا مرگ غیر نابه‌هنگام هم داریم؟ احساس می‌‌‌کنم بعد جا به جا کردن الوارها، به دوش کشیدن کیسه‌های شن، بالارفتن از سنگ‌ها و صخره‌ها، آن طور که تو می‌روی و حرکت می‌کنی، به خواب طولانی احتیاج دارم. بیدار می‌شوم و دوباره به صدای حرکتی که در آوندها در جریان است گوش می‌دهم.

مراقب خودت باش عزیزم.

دریابند تو
جایی در نزدیکی یک رودخانه بزرگ

@Zakhmarooz
Forwarded from زخمآروز
گلاویژ گیان

به ترکیبی که در وصف برادرت هنگام انجام آن وصیت دشوار استفاده کرده بودی فکرمی‌کنم: «مهربانانه و ویران». شاید کسانی که می‌توانند هنوز مهربان باشند،‌ آن‌قدر که به نظر می‌رسد،‌ آن‌قدر که خودشان انتظار دارند و ما می‌بینیم «ویران» نشده‌اند.

من به ویرانی مکرر پدرم فکر می‌کنم وقتی در گوشه‌ی دفتر سفیدی که از دست دادمش نوشته بود :«دیگر هرگز خنده‌های تو را نخواهم دید». او که برادر کوچکی را با چنگ و دندان کنار خودش نگاه می‌داشت بعد از این که از دستش داد نوشته بود «هرگز فراموشش نمی‌کنم، هرگز خودم را نمی‌بخشم». او از دست‌هایی نوشته بود که باید تا ابد نگاهشان داشت، رهایشان نکرد و بارشان را به دوش کشید.
داستان‌های بی‌شماری از رشادت آن برادر کوچک‌تر هست. وقتی در کوهستان، جایی که تو دوست داری،‌ چطور جنگید، چطور تا آخرین گلوله را خرج از پا درآوردن دشمن کرد و این که چطور دست‌آخر با نارنجکی جان خودش را گرفت و دستش را از دست‌های برادر بزرگش بیرون کشید تا همیشه. من «مهربانی و ویرانی» توآمان او را اولین بار وقتی دیدم که بر مزار بی‌نشانی که می‌گفتند متعلق به برادرش بوده چمباتمه زده بود و اشک‌هایش را به آرامی از گونه‌های جوان زیبایش پاک می‌کرد دیدم. او را بسیار در روزهایی تصور کردم که در ویرانه‌های جنگ، در تاکستان‌های انگور، در غربت، در اسارت، در تبعید، بی‌آنکه چیزی بگوید ساعت‌ها کنار شخص دیگری راه می‌‌رود و همه چیز را می‌شنود. او را در رسم‌الخط زیبایش، در قوسی که به «یای» کلمه امید می‌دهد،‌ از طولی که در «روزها» می‌نویسد، از کلامش برای برادر دیگری، که «بگذرد این روزهای فراوانیِ بیم و کمیِ امید»، می‌بینم.

در سراسرایی بزرگ نشستم و نامه‌ها و دست‌نوشته‌هایی که از تو به جا مانده را مثل جامی که توان یک‌جا سرکشیدنش را ندارم، تا بیستم جولای خواندم. اینجا خبری از دریا نیست اما «راین» در نزدیکیِ مرز، هوا را را مرطوب و خفه می‌کند. فقط وقت‌هایی می‌شود نفس کشید که کمی باران ببارد. سهم ما از باران اما صدای مهیب رعد و برقی است که نیمه شب از خواب بیدارم می‌کند.

دیروز بعد از مسیری طولانی و جابه‌جایی جان‌کاه، دست ‌آخر به اقامت‌گاهی رسیدم که می‌توانم مدت کوتاهی بمانم. توانستم برای عزالدین تلگرافی بفرستم. کوتاه برایش نوشتم بسیار خسته هستم. هوا خفه است. باران آن وقت که باید ببارد نمی‌بارد. باید کار کنم. اما ترجیح می‌دهم گریه کنم. تو نمی‌دانی این آدم چقدر نازنین است. او راه را به من نشان داد. گفت برو بیرون. کمی راه برو. آب را از نزدیک ببین و هرچقدر خواستی گریه کن.

به وسایلم در گوشه خانه‌ی غریبه نگاه می‌کنم و غصه‌ام می‌گیرد. به تو فکر می‌کنم و غصه‌ام می‌گیرد. به همه‌ی روزهایی فکر می‌‌کنم که می‌گفتیم وقت و فرصتی برای گریستن نداریم. عاقبت آن‌قدر گریه نمی‌کنیم که از پا در می‌آییم. به همه آن روزها نگاه می‌کنم و غصه‌ام می‌گیرد. به تو در حاشیه آن جاده کوهستانی در کنار آن روستا فکر می‌کنم که در خلوت راه می‌روی و گریه می‌کنی و غصه‌ام می‌گیرد. به تو وقتی که شب‌ها شال مادرت را در غربت به سینه می‌فشاری، و غصه‌ام می‌گیرد. به پدرم فکر می‌‌کنم که همیشه یک عکس از من توی جیب سمت چپ‌ کتش داشت، معنی‌اش را نمی‌فهمیدم و غصه‌ام می‌گیرد. به رفیقی فکر می‌کنم که سر و صورتش را در زندان شکستند، دندان‌هایش را در دهانش خرد کردند، به هیچ نقطه‌ی کبود تن نازنینش رحم نکردند و او تنها به این فکر می‌کرد «چقدر خوب که مادرم زنده نیست تا ببیند دارند چه بلایی سرم می‌آورند»، و غصه‌ام می‌گیرد. به همه‌ی جهان نگاه می‌‌کنم،‌ و غصه‌ام می‌گیرد.

مغزم مثل یک مسلسل کار می‌کند. به همه‌ی ماشه‌هایی فکر کن که یک گردان یه خاطر عقب‌نشینی شلیک نکرده، و در خشاب‌ها مانده‌اند. همه‌شان در سرم شلیک می‌شوند. شاید به خاطر داروهاست. البته فکر می‌کنم نه به خاطر این است که داروها را مصرف می‌کنم. بیشتر از این بابت است که داروها را کنار گذاشته‌ام. تمرکزم بالا رفته. بیش از اندازه. می‌توانم صداهایی بشنوم که بیشتر آدم‌ها نمی‌شنوند.

می‌توانم صدای حرکت آب را در آوند گیاهان بشنوم. این را سال‌ها پیش در یک نامه نوشتم. دوستی پرسید آوند چیست. گفتم کافی است ساعت‌ها سرت را به شاخه‌های یک درخت بچسبانی یا ساقه‌های یک گیاه را طوری به گوشت نزدیک کنی که انگار می‌خواهد چیزی به تو بگوید. من آن چیز را در حرکت میان درختان، در جنگل، یا حین عبور از کنار بوته‌های گل می‌شنوم. راه می‌روم و سرم در میان درخت‌ها و بوته‌ها و شاخه‌ها محصور است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاهد علوی، ایران‌اینترنشنال: شکنجه و آزار متهمان سیاسی و غیر سیاسی از سوی حکومت یک رویه است که ادامه‌ آن قابل قبول نیست و مردم در مقابل آن موضع‌گیری می‌کنند
@iranintltv
More