لبریزم از چای
که ساقِ پای زنی
در آن سُر میخورد
از کیسهای
که مزرعه را در آن داغ کردهاند
و از بورژوایى که لهجۀ گیلکى دارد
دراز کشیدهام
در شمال این فنجان
و در جنوب کارگری که نیشکر را زخمى میکند
تکه
تکه
تکه
شیرین میشود دهانم
شیرین میشود خونى که در تظاهرات مرده است
و کورمال، کورمال راه میرود
تا دانشگاه
تا روسریام
تا گشتی که موهایم را ارشاد کرده به تاریکی
اعتراف کردهام
به دستبندهای سبز
به شفای خواهرم
در امین آباد
که پشت به زندگی، سلفی میاندازد
اعتراف کردهام
به افسردگیام
در جشنهای ملی، که مولودی خوانده است
و در جمهوری بزرگ
فکرهای روشنش، سد معبر کرده
به چنارهای بریده
کارگران شهرداری
و تهران با گردنبندِ یاقوت
پرده
پرده
بگذار شهر را ببینم
مجسمهٔ دربند را
و جرثقیلى که با مردهها دوستی بیشترى دارد.
دو
#شعر از
#الهام_گردی را در سایت ادبیات اقلیت بخوانید:
👇🏽🔹 https://goo.gl/tBOcZc🔸 @aghalliat