روز خوبی بود اگر...🤧روز خوبی بود اگر خانه یک فرقی با روزهای دیگر داشت. روز خوبی بود اگر سرماخوردگی اجازه میداد. روز خوبی بود اگر ...اما امروز نه صبحش با روزهای دیگر فرق داشت، نه ظهرش، نه حتی غروبش. راستش مدتهاست همه روزها یک جور ترسناکی شبیه هم شدهاند. همهی آدمها هم. همه جمعهها و همه هفتهها و همه سالها و همه غروبها و طلوعها هم.
🥸آدم قرن حاضر زیاد به خودش فکر میکند. زیاد به روزها و دقیقهها و ثانیههایش فکر میکند. به قول فاطمه بهروزفخر: "آدم خودش را میبرد پیش روانکاو تا با کمک دیگری باز هم بیشتر به خودش فکر کند." گاهی فکر میکنم مشغول شدن به خودمان و پرداختن به جزئیات لحظهها ما را از درک واقعی زندگیمان باز میدارد.
💃آدمهای روزگار قدیم، خیلی به پروپای خودشان نمیپیچیدند. خیلی خودشان را جدی نمیگرفتند. خیلی در زندگیشان کنکاش نمیکردند. آنها به جای اینکه در پی معنای هر دقیقه باشند، خودشان را به جریان زندگی میسپردند. شاید هیچوقت نیازی نمیدیدند که به خودشان فکر کنند، چون خود زندگی معنای کافی دارد.
🧶آنها به راحتی میتوانستند در کنار هم بنشینند، بدون آنکه به خودشان یا دقایقشان فکر کنند. در حالی که ما برای هر لحظهمان در حال ساختن معنا و مفهومی از پیشساختهایم. شاید به همین دلیل است که امروز ما بیشتر از هر زمان دیگری، احساس غریبی و بیمعنایی داریم.
💆♀امروز روز خوبی بود اگر خود را به جریان زندگی میسپردم و اگرها را فراموش میکردم.
#روزنوشت