تصویر
#زن در
#هنرهای_تجسمیبیشک در طول تاریخ زن به عنوان موضوع
هنرهای گوناگون قرار میگرفته است، اما بسته به اینکه فرهنگها چه نگاهی به هستی زن داشتهاند؛ رنگ و بوی آثار هنری خلق شده در موضوع زن، متفاوت بوده است. هرگاه زن از جایگاه انسانی خود بهرهمند بوده است، آثار هنری مربوط با او نیز از تصویرگر شخصیت انسانی بوده است. اما با افول نقش و تقلیل جایگاه او و دگرگونی نگاه به زن، منزلت او در هنر دگرگون شد. و پیش و بیش از آنکه وجود انسانی و معنوی او منبع پاک الهام در آفرینشهای هنری باشد، جسمانیت او موضوع هنر قرار گرفت. «فمینیسم با اینگونه شخصیتپردازی از زن در ساحت هنر مخالف است. از اینرو، برجستهترین موضوعی که در هنر و زیباشناسی فمینیستی معاصر مورد توجه قرار گرفته است، موضوع «بدن» است. نقد اساسی آنها به تاریخ هنر این است که تا به حال هنر عبارت بوده است از: نگاه مردانه برای لذت مردانه؛ یعنی همیشه تصور این بوده که نگرنده مرد و نگریستهشده زن است. هنر سنتی، با جعل دوگانگیهای ساختگی میان زن و مرد و با پردازش دوگانگی فرهنگ/ طبیعت، تصویرسازی زن برهنه را در مقابل مرد، که فرهنگ است، طبیعت قلمداد میکند. از اینرو، مسئله بدن، گفتمانی اساسی در هنر فمینیستی است»
کاربرد فمینیستی پارچه و سفال و سایر ابزارهای کارِ دستی را میتوان چالشی در برابر هنر زیبای گسسته از کارِدستی نگریست. به بیان دیگر، فمینیستها در ارائه کار دستی دو هدف را دنبال میکردند: نخست اینکه، خـواهان ایـن بودند که کارهای آنان از سوی جامعه جدی گرفته شود و در مرحله بعد، مورد نقد قرار دادن تفکر سنتی، که زمینهساز به حاشیه راندن آنان از حوزه هنر شده بود. از اینرو، در آثار خود انواع قدیمیتر
هنرهای زیبا را تخریب میکردند. در این آثار، با استفاده از حرکتهای نمادین، جنسیتگرایی پنهان در مفاهیم سنتی زیباشناختی را مورد انتقاد قرار داده، از این طریق ارزشهای زیباشناختی گذشته را زیرسؤال میبردند. «نکته قابل توجه این است که هنرمندان فمینیست، در موج دوم و سوم، همگی پستمدرن بودند. ازاینرو، مدعی بودند برای فاصله گرفتن از هنر مردگرایانه، باید از روشهای آفرینش هـنری مردها، که به طور سنتی نقاشی و مجسمهسازی بود، اجتناب کنند. به همین جهت، تمام تلاش آنها این بود که از روشهای جدیدی که آنها را بیشتر متناسب با کار زنانه میدیدند و رسانههای مردانه هم نبودند، استفاده کنند. مانند اجرا، چیدمان، عکس و ویدیو. به همین جهت، غالباً در رسانههای جدید کار میکنند و معتقدند که فمینیسم هرگز نباید به سراغ رسانههایی برود که در طول تاریخ هنر، مردها به کار میبردهاند»
در دادههای باستانشناختی متعلق به دنیای هخامنشیان، نگارههای زیادی از زنان دیده نمیشود و از اینرو پوشش و جامههای زنان ایرانی در دورۀ هخامنشیان چندان شناخته شده نیست. نگارههای اندکی از زنان در پارچههای پازیریک، نقشمهرهای یونانی-ایرانی، اشیای ساخته شده از عاج، تابوت سنگی آوازه یافته به تابوت ساتراپ، سنگنگارۀ ارگیلی در شمال غربی آناتولی و گلدانهای فلزی کوچک به چشم میآید. پاره¬ای گزارشها و اشارههای نویسندگان کهن یونانی، همچون هرودوت به جامههای هخامنشی آگاهیهایی به دست میدهند.
در سنگنگارههای هخامنشیان در تخت جمشید، نقش رستم، پاسارگاد و شوش، نگارۀ هیچ زنی دیده نمیشود، اما در پارهای از نقش مهرهای به دست آمده از دورۀ هخامنشیان، نگارههایی از زنان به چشم میآیند که آگاهیهای ارزندهای را دربارۀ جامهها و پوشش زنان ایرانی در این دوره، پیش روی ما میگذارند. «در نمونۀ زیبایی از نقش مهرهای هخامنشی که در موزۀ لوور پاریس نگهداری میشود، زنی نژاده روی یک صندلی نشسته و پاهای خود را برروی چهارپایهای گذاشته و گل نیلوفری به دست گرفته است. جامۀ او همان جامۀ دربار هخامنشیان است، و کاملا با جامۀ زنان تاجدار در فرش پازیریک همانند است. چیزی همچون چادر روی کلاه تاجمانند او افکنده شده است. پیش روی او، ندیمهای با موی بافته شدۀ بلند ایستاده و پرندهای در دستان خود دارد. در این نگاره، آتشدانی دیده میشود که کاملا همانند آتشدانهای سنگنگارههای تخت جمشید است. زن تاجدار دیگری ایستاده با جامۀ بلند و چیندار پارسی روبهروی زن نشسته، دیده میشود که او هم همچون ندیمههای نقش شده روی فرش پازیریک، دارای جامۀ چیندار و کلاه کنگرهدار است»
https://t.center/academyshamsehwww.academyshamseh.com