#آخرین_خداحافظی وارد بانک شد رفت باجه۵ نشست .دیدم چندتا پرینت گرفته بود دستش و هی نگاه میکرد انگار منتظر بود تا صداش زدم
#ابوالفضل برگشت با همون لبخند همیشگی و سلام فرمانده بانکی، حال واحوال پرسی کردن ،گفتم
#ابوالفضل جان خبریه ؟ خیره انشاالله ؟گفت اره ماموریت دارم و دارم حساب و کتابم رو ، روبه
راه میکنم و خمس مال مو حساب میکنم پس از یه ربع الی بیست دقیقه که همه مانده حسابها و بدهی را در آوردیم گفت یه کاغذ بهم بده میخوام چندخط برای ریس بانک بنویسم .
شروع کرد به نوشتن
#اینجانب_ابوالفضل_راه_چمنی مشتری این شعبه نهایت تقدیر و تشکر خود را از کارمندبسیجی بانک جناب آقای ..... را دارم نامه را تحویل ریس داد وپس از خداحافظی رفت .عید شده بود همکاران
ابوالفضل میومدن بانک بلافاصه سراغش رو میگرفتم میگفتن همین روزاست که بیاد تا اینکه یه روز بعدنمازصبح احساس کردم آشوبی توی دلم افتاده باعجله پایین آمدم دیدم ماشینم پنچرشده . گفتم انشاالله خیره سریع با همکارم تماس گرفتم باهم به محل کار پاکدشت بریم به دوراهی قیامدشت که رسیدیم بنرهایی جلب توجه می کرد
شهید مدافع حرم رد شدیم.
چون بعد از شهادت رفیق چندین ساله ام فرمانده ام
شهید مدافع حرم #قدیر_سرلک خاطره خوبی از این بنر ها نداشتم.
دلم ریخت خدایا کی بود نزدیکتر که اومدم دوباره عکس بنرها.این دفعه با دقت نگاه کردم همون لبخند بود و همون احترام گذاشتن همون نگاه .دیگه طاقت نیاوردم تنها کاری که کردم با دو دست به صورت زدم همکارم ایستاد بهش گفتم بنر
شهید رو یه بار بخونش.
#شهید_مدافع_حرم_ابوالفضل_راه_چمنی تمام اون برخوردها و نگاه ها خنده و خداحافظی آخر لحظاتی از جلوی چشمم رد شدن بی اختیار با خودم زمزمه میکردم.
گل اشکم شبی وا می شد ای کاش.
همه دردم مداوا می شد ای کاش.
به هرکس قسمتی دادی خدایا.
شهادت قسمت ما می شد ای کاش.
#آخرین_خداحافظی رفیق دعا گویم باش
🌹🌹@abolfazlrahchamani