✳ دهدوازده خانم غریبه به دیوار تکیه دادهاند با هم حرف میزنند. چند دقیقهای یکبار کسی با کیسهای نذری یا تسبیح و کتب ادعیه در دست داخل میشود و آنها را در میان جمعیت پخش میکند. دختر جوانی با یک کیسه ساندویچ الویه داخل میود. اتاق را دور میزند و به زن میانسالی که به ستون تکیه داده میرسد.
پیرزن: ای حاجتت که برآورده نَمیشه.
دختر: چِرو؟
پیرزن: ساندویچت لاغره. برو از او کپلاش برم بیار نت قشنگ دعات کنم.
(صدای خنده اتاق را پر میکند.)
#محسن_توانگر#مریم_هاشم_پور#گفتوگوهای_شیرازی #همشهری_داستانشماره ۸۰، صفحه ۲۰۴.
@Ab_o_Atash