✳ مشاهده یک خواب و رؤیای عجیب باعث شده بود تا مسئول هیئت از اینکه در شب گذشته، رسول را از جلسه امام حسین «ع» بیرون کرده است بشدت پشیمان و نادم بشود. اما او گمان میکرد نباید همه خوابش را برای رسول تعریف کند .... ولی تقدیر و اراده خداوند براین تعلق گرفته بود تا مسئول هیئت در آن اولین دقیقههای صبح و در همان جلوی خانه رسول همه رؤیا و خوابش را برای رسول بازگو کند....
او خواب دیده بود در شبی تاریک در صحرای کربلا قرار دارد. خیمهها و اصحاب امام در یک طرف میباشند و خیمهها و لشکریان یزید در سویی دیگر. مسئول هیئت به سوی خیمههای امام حرکت میکند که ناگهان متوجه میشود سگی در حال پاسبانی و نگهبانی است. آن سگ با پارسها وحملههای جسورانهاش به هیچ غریبهای اجازه نمیداد به خیمههای امام نزدیک شود. مسئول هیئت قدم بر میدارد و با احتیاط به سوی خیمههای امام حرکت میکند ولی آن سگ به سوی او نیز حملهور میشود و با سماجت مانع از نزدیک شدن وی به خیمههای حسینی میگردد... او با سختی و با کوشش و تلاش زیادی در حال رها شدن از یک بوده است که ناگهان به سر و کله آن سگ متوجه یک منظره بسیار عجیب و غریبی میگردد. مسئول با اشک به رسول ترک میگوید: سر و صورت آن سگ، سر و صورت تو بود. این سرو کله تو بود که بر روی هیکل و بدن آن سگ قرار داشت. رسول! در واقع این تو بودی که در حال پاسداری از خیمههای امام حسین «ع» بودی.»
عجب صبح زیبا و عجب لحظه نابی بود، عجب شب قدری بود....
#محمدحسن_سیف_اللهی #مسجد_جمکران#رسول_ترک صص ۱۸ تا ۲۰.
@Ab_o_Atash