✳ پدرجدهای داعش در بلغارستان!
- آری، یکی از اهالی بلغارستان اخیراً در مسکو برای من نقل میکرد ترکها و چرکسهایی که از شورش عمومی اسلاوها بیم دارند، چه فجایعی در بلغارستان مرتکب میشوند. آنان زنان و کودکان را میسوزانند، میکشند و به ناموستان تجاوز میکنند، گوشهای زندانیان خود را به دیوار میخ میکنند و آن تیرهبختان را تا بامداد به همان حال نگاه میدارند و سپس آنان را به دار میآویزند.
مجسم کردن همه این اقدامات دهشتانگیز، امری محال است. گاهی از سبعیت «حیوانی» بشر بحث میکنند و حال آنکه بهکار بردن این صفت، نسبت به حیوانات وحشی، توهینآمیز و مخالف عدالت است. زیرا هیچ حیوانی نمیتواند با اینهمه ذوق و با این هنرمندی، انسان ِ سبُع و وحشی باشد. چنانچه ببر، تنها به پاره کردن بدن و خوردن آن اکتفا میکند و جز این، کار دیگری نمیداند و هرگز فکر میخ کردن گوشهای شکارهای خود به دیوار، به ذهنش خطور نمیکند و به فرض آن هم که قادر به چنین جنایتی باشد هرگز مرتکب آن نمیشود و حال آنکه این ترکها با لذت شهوانی عجیبی کودکان خردسال را شکنجه میکردند و به ضرب کارد، اطفال را از آغوش مادرشان جدا میساختند و نوزادان را در مقابل مادرشان به هوا پرتاب کرده و آنان را با سرنیزه میگرفتند. آری میبایستی این فجایع را در مقابل دیدگان مادرها انجام دهند زیرا همین امر، مایه لذت دژخیمان بود.
یکی از این صحنهها مخصوصاً توجه مرا کاملاً به خود جلب کرد. در مقابل دیدگان خود، کودکی را مجسم کن که در آغوش مادر مضطرب و لرزان خود قرار گرفته است و در پیرامون وی عدهای از ترکها مشغول تهیه شوخی جالبی میباشند. توضیح آنکه کودک را نوازش میکنند و برای اینکه او را بخندانند، میخندند و سرانجام به مقصود نائل میگردند بهطوریکه کودک غرق نشاط میشود. در همان لحظه یکی از آنان طپانچه خود را از فاصله چهاربندی به صورت کودک نشانه میرود. کودک با خرسندی بیشتری میخندد و دستهای ظریف و کوچک خود را برای گرفتن اسلحه دراز میکند. در این هنگام، ناگهان وحشیِ هنرمند ماشه را میکشد و مغز کودک را متلاشی میکند. آیا این شوخی جالبی نیست؟ و مضحک آن است که شایع است ترکها عاشق شیرینی هستند.
آلیوشا پرسید:
- برادر! منظور از این سخنان چیست؟
- میخواهم بگویم اگر هم شیطان وجود خارجی نداشته باشد، انسان آن را به دست خود و درست به شکل خودش میآفریند.
#فئودور_داستایوفسکی#برادران_کارامازوف#ربیع_مشفق_همدانی(چاپ هشتم، تهران: انتشارات جاویدان، ۱۳۶۸)
صفحات ۲۹۳ و ۲۹۴.
@Ab_o_Atash