✳ مثل ولیعهدی واقعی در سالن مدرسه ایستادهای که یکی از پسرها، که اتفاقاً مشتزن خوبی است، جلو میآید و،
بی هوا، مشتی حوالهٔ صورت تو میکند. درجا میافتی روی زمین و همه دورت حلقه میزنند. «از روی زمین بلند شو! تو ولیعهد یک کشور تاریخی هستی. مگر معلم تاریخ نمیگفت زمانی که در سرزمین تاریخی ایران، مردم در جامهای مفرغین آب مینوشیدند، این بخش از اروپا در زیر برف و یخ مدفون بوده؟ پس بلند شو یقهٔ این بچه مزلّف را بگیر و با دست راست خودت مشتی بکوب توی دماغش تا دیگر هیچکس جرئت نکند به ولیعهد کشور باستانی ایران، نگاه چپ بیندازد. از جا برخیز ای ولایتعهد این سرزمین چندین و چندهزار ساله!»
خود را از تک و تا نمیاندازی و تصمیم میگیری هرطور شدہ غرورت را حفظ کنی. اما خودت هم نمیفهمی که چرا وقتی از زمین بلند میشوی و شلوارت را میتکانی، جلو میروی و با آن پسرک قلدر دست میدهی و از او به خاطر رفتار زنندهات معذرت میخواهی؟ همه از کارت تعجب میکنند و برایت کف میزنند. فقط دوست و همسفر آب زیرِ کاه توست که ناراحت و سرافکنده، خودش را گم و گور میکند.
«گور پدر هرچه ولیعهد و تاج و تخت پادشاهی! تا به حال هرچه سختی کشیدهام بس است. بگذار پدرم بفهمد که چه پسر ترسو و بزدلی دارد. میخواهم از این پس مثل همه آدمها از زندگی لذت ببرم.»
#محمدکاظم_مزینانی#شاه_بی_شینانتشارات سوره مهر
صص ۳۱ و ۳۲.
@Ab_o_Atash