✳️ اولین عملیاتی بود که شرکت میکردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت
به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقیها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم. ساکت و بیصدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی صاف میخزید، جلو میرفتیم. جایی نشستیم. یک موقع دیدم که یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس میزند. کم مانده بود از ترس سکته کنم. فهمیدم که همان عراقی سر پران است. تا دست طرف رفت بالا، معطل نکردم. با قنداق سلاحم محکم کوبیدم تو پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم. لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهانمان گفت: «دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست که کدام شیر پاک خوردهای
به پهلوی فرمانده کوبیده که همان اول بسم الله دندههایش خرد و روانه عقب شده.» از ترس صدایش را در نیاوردم که آن «شیر پاک خورده» من بودهام!
.
#داوود_امیریان#رفاقت_به_سبک_تانک#سوره_مهر صفحهٔ ۱۹.
@Ab_o_Atash