✅ روضه شب آخر: یک مقایسه تکان دهنده...
... من گاهی اینطور فکر میکردم که اگر این آیه، وارونه نازل شده بود. یعنی اینگونه نازل شده بود که « تَعاونوا علی الاثمِ و العُدوان وَ لا تعاونوا علی البّر و التقوی»، آیا اینها بعد از پیغمبر، بیش از این هم میتوانستند اثم و عدوان کنند؟! یعنی اگر خودِ خدا امر کرده بود به اثم و عدوان، آیا بیشتر از آنچه کردند هم میتوانستند ستم کنند؟! من معتقدم که بیش از این دیگر امکان نداشت. آنچه اینها کردند بالاتر و فراتر از تصور است.
امشب، شب آخر جلسۀ ماست و گویا همۀ شما هم مثل من با امید آمدهاید؛ من خیلی با امید آمدهام...
امشب میخواهم یک مسئلۀ مقایسهای را مطرح کنم.
در تاریخ این طور دیدهام که حسین"ع" روز ترویه که میخواست از مکه خارج شود، هنگام سحر، نماز صبح را که خواندند، آماده حرکت شدند. جمعیت زیادی هم برای بدرقه حضرت آمده بود. در یکی از تواریخ این طور نوشته است که وقتی اینها میخواستند حرکت کنند، زینب"س" از داخل خانه آمد. موقعی که میخواست وارد دهلیز خانه شود، ابوالفضل"ع" با صدای بلند داد کشید: «غُضّوا ابصارَکُم»؛ چشمانتان را ببندید! سرهایتان را پایین بیندازید! دختر امیر عرب، بضعۀ زهرای مرضیه"س" دارد میآید. همه برگشتند و روی خود را سمت دیوار کردند و سرها را پایین انداختند.
به این صحنه خوب دقت کنید: بیبی زینب"س" آمد. وقتی نزدیک کجاوه رسید، قاسم بن الحسن که نوجوانی دوازده - سیزده ساله بود یک کرسی آورد و کنار کجاوه گذاشت. ابوالفضل"ع" پای خود را روی این کرسی گذاشت و خم کرد، علی اکبر پرده کجاوه را کنار زد، زینب"س" اول پایش را روی کرسی گذاشت و پای دیگر را بر روی زانوی ابوالفضل"ع" گذاشت. زیر بغلهایش را هم حسین"ع" گرفت و با این جلال و شکوه وارد کجاوه شد و پرده انداخته شد.
اما یک ماه و دو روز بیشتر نگذشت؛ امروز ببینید که در کربلا چه خبر است... مَرکبهای بیجهاز و آن وضع خاندان حسین"ع" . سید بن طاووس مینویسد این بیبی ها پوششی که نداشتند، لذا گلیمهای پاره را برداشته بودند و روی سرهایشان انداخته بودند. امروز را با آن روز مقایسه کنید؛ ببینید که چه کردند این جنایتکاران.
حالا این بیبی ها میخواهند سوار مَرکبها شوند، اما دیگر مردی نیست که به آنها کمک کند؛ فقط زین العابدینِ بیمار است که او را هم زینب"س" باید کمک کند تا بر مرکب سوار شود. زینب"س" یکایک این بچه ها و بیبی ها را سوار بر مرکب کرد و حالا خودش مانده است که چه کند. قاسم کجایی؟ عباس کجایی؟ علی اکبرم کجایی؟ حسین جانم کجایی؟ من نمیدانم که زینب"س" بالاخره با چه وضعی سوار بر مرکب شد...
وقتی میخواستند از کربلا حرکت کنند، به درخواست کاروان، اینها را آوردند و از سمت قتلگاه عبور دادند. اعتقاد من این است که سختترین موقعیت برای زین العابدین"ع" اینجا بود. ناگهان چشمش به بدنهای قطعه قطعه شده بر روی خاک افتاد؛ چشمش به جسد پدر افتاد. خود زین العابدین"ع" در روایتی نقل میکند که من وقتی چشمم به این صحنه افتاد، روح داشت از پیکرم خارج میشد. اینجا بود که زینب"س" احساس خطر کرد؛ جلو آمد و گفت: « ما لی أراکَ تَجودُ بِنَفسِکَ یا بَقیَّةَ جَدّی وَ أبی وَ اِخوَتی؟»؛ چرا با جانت بازی میکنی؟ زین العابدین"ع" گفت: عمه! مگر این صحنه را نمیبینی؟ این بیحیاها اجساد کثیف خودشان را دفن کردهاند، اما این اجساد مطهر این طور در بیابان افتاده است...
**
این مصیبت، مصیبت دختر بود؛ حالا برویم سراغ مادر که اجر عزاداریهایمان را هم از آن مادر میخواهیم. مینویسند زهرا"س" وقتی پس از رحلت پدر، برای خواندنِ خطبه از منزل به سمت مسجد حرکت کرد، تمام زنهای مهاجر و انصار آمدند و حلقه وار اطراف حضرت را گرفتند که یک وقت نامحرم اندام بیبی را نبیند. پوششی بر تن داشت که وقتی راه میرفت، روی زمین کشیده میشد. با این کیفیت رفت و وارد مسجد شد و آن خطبه را خواند. اما همین زهرا که چشم نامحرم بر اندامش نیفتاد، وقتی که آمدند علی"ع" را از خانه ببرند، دست نامحرم آمد و سیلی به صورتش زد ... یا زهرا ! ...
آیت الله
حاج آقا مجتبی تهرانی، سلوک عاشورایی، منزل اول، تعاون و همیاری، (چاپ اول، تهران: مؤسسۀ پژوهشی- فرهنگی مصابیح الهدی، ۱۳۹۰)، صفحات ۱۹۰ تا ۱۹۳.
#حاج_آقا_مجتبى_تهرانى #روضه_حضرت_زینب#روضه_حضرت_زهرا#حجاب@Ab_o_Atash